کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگاهداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگاهداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) negahdāri = نگهداری
-
جستوجو در متن
-
نگه داشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹نگاهداشت› negahdāšt نگاهداری؛ محافظت.
-
آرشیویست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: archiviste] 'āršivist کسی که مٲمور نگاهداری آرشیو است؛ بایگان؛ ضباط.
-
جذام خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] jozāmxāne بیمارستانی که مبتلایان به مرض جذام را در آنجا نگاهداری و معالجه میکنند.
-
جنگلبانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [سنسکریت. فارسی] jangalbāni ۱. شغل و عمل جنگلبان.۲. علم و فن نگاهداری جنگلها و جلوگیری از آفات جنگل و مراقبت در بهرهبرداری صحیح از جنگلها و حفظ حیوانات جنگلی.۳. (اسم) ادارۀ مسئول انجام این کار.
-
نگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹نگه› negāh ۱. دید؛ نظر.۲. (اسم) چشم.۳. (شبه جمله) [عامیانه] توجه کنید؛ توجه کن.〈 نگاه داشتن: (مصدر متعدی)۱. نگاهداری کردن.۲. متوقف ساختن؛ ایست دادن.〈 نگاه کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) دیدن؛ نگریستن.