کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگاشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگاشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نگاریدن› negāštan ۱. نوشتن.۲. نقشونگار کردن؛ تصویر کردن.
-
جستوجو در متن
-
نگاریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] negāridan = نگاشتن
-
نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: nipištan] ‹نبشتن› neveštan مطلبی را با قلم بر روی کاغذ آوردن؛ نگاشتن؛ تحریر؛ کتابت.
-
درج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] darj ۱. نگاشتن و داخل کردن مطلبی در کتاب یا روزنامه.۲. [قدیمی] در نوردیدن؛ پیچیدن چیزی در چیز دیگر.۳. [قدیمی] آنچه در آن چیزی نوشته شده؛ نامه؛ نوشته؛ طومار.
-
ترقیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarqi' ۱. وصله کردن؛ پینه کردن؛ پارگی جامه را با تکۀ پارچه دوختن.۲. پارهپاره به هم وصل کردن.۳. قرار دادن یا دوختن تکههای چهارگوشۀ رنگارنگ پهلوی یکدیگر.۴. مرقع ساختن.۵. خطهای گوناگون نگاشتن.
-
طغراکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [ترکی. فارسی] [قدیمی] toqrāke(a)š کشندۀ طغرا؛ کسی که کارش نگاشتن طغرا بر سر فرمانها و نامههای پادشاه وقت بوده؛ طغرانویس: ◻︎ ایکه انشای عطارد صفت شوکت توست / عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد (حافظ: ۲۲۴).
-
طغرانویس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [ترکی. فارسی] toqrānevis نویسندۀ طغرا؛ طغراکش؛ کسی که کار نگاشتن طغرا بر سر نامهها و فرمانها بر عهدۀ او بوده: ◻︎ مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز / طغرانویس ابروی مشکینمثال تو (حافظ: ۸۱۶).
-
نگار
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ نگاریدن و نگاشتن) negār ۱. = نگاشتن٢. (اسم) نقش؛ تصویر: ◻︎ از نقشونگار درودیوار شکسته / آثار پدید است صنادید عجم را (عرفی: ۸).٣. (اسم) [مجاز] معشوق؛ محبوب.٤. نگارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): روزنامهنگار.۵. نقاش (در ترکیب با کلمۀ دیگر): چ...