کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نکوهش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تثریب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasrib سرزنش کردن؛ نکوهش کردن.
-
توبیخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوبیخ] to[w]bix نکوهش کردن؛ سرزنش کردن؛ نکوهیدن.
-
تعییر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'yir سرزنش کردن کسی برای عیبوننگی که دارد؛ نکوهش کردن.
-
تعزیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'zir ۱. نکوهش کردن؛ ملامت و سرزنش کردن.۲. ادب کردن.۳. چوب زدن.
-
لوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لَوم] [قدیمی] lo[w]m ۱. ملامت کردن؛ سرزنش کردن.۲. ملامت؛ نکوهش؛ سرزنش.
-
ملامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ملامة، جمع: ملاوم] malāmat ۱. سرزنش کردن.۲. نکوهش؛ سرزنش.
-
تهجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahajji ۱. حروف کلمه را از هم جدا کردن و به اسم خواندن با حرکت و صدای آن؛ هجی کردن.۲. [قدیمی] نکوهش کردن؛ هجو کردن.
-
نکوهیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] nekuhidan سرزنش کردن؛ زشت گفتن؛ ملامت کردن؛ مذمت کردن: ◻︎ به نکوهش مکن درونها ریش / خویشتن را نکوه از همه بیش (کسائی: ۶۳).
-
تخییل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxyil ۱. (ادبی) در بدیع، ابداع کردن وجوه خیالی برای ستایش یا نکوهش چیزی بهطوریکه در شنونده و خواننده تٲثیر کند و اثری از حزن یا نشاط یا بیموامید پدید بیاورد؛ ایهام.۲. [قدیمی] به خیال افکندن.۳. [قدیمی] به کسی تهمت زدن.
-
شخودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] šaxudan ۱. خراشیدن؛ مجروح کردن: ◻︎ من همانم که مرا روی همی اشک شخود / من همانم که مرا دست همی جامه درید (فرخی: ۴۳۷)، ◻︎ به مدحت کردن مخلوق روی خویش بشخودم / نکوهش را سزاوارم که جز مخلوق نستودم (کسائی: ۴۰).۲. به ناخن کندن؛ ریش ک...
-
ذم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ذمّ، مقابلِ مدح] zam[m] بد گفتن؛ نکوهش کردن؛ بدگویی؛ نکوهش؛ نکوهیدن.〈 ذم شبیهبه مدح: (ادبی) در بدیع، ذم کسی بهطوریکه در ابتدا ستایش به نظر آید، مانند این شعر: دیگر مگو که زاهد ما را گذشت نیست / نگذشت اگرچه از سر دنیا، ز دین ...