کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نُصُبٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نصب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] nasb ۱. برپا کردن؛ برقرار کردن.۲. گماشتن.
-
نصب العین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نُصبالعَین] ‹نصب عین› nasbol'eyn مورد نظر؛ مد نظر.
-
واژههای همآوا
-
نسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَنساب] nasab ۱. نژاد.۲. قرابت خویشی؛ خویشاوندی.
-
نصب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] nasb ۱. برپا کردن؛ برقرار کردن.۲. گماشتن.
-
جستوجو در متن
-
درنشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹درنشانیدن، درنشاختن› [قدیمی] darnešāndan نصب کردن چیزی در جایی مثل نصب کردن یا جا دادن دانۀ یاقوت یا فیروزه بر روی انگشتر؛ نشاندن؛ جا دادن.
-
لوله کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lulekeš کسی که پیشهاش نصب کردن لوله است.
-
دیوارکوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) divārkub نوعی چراغ که به دیوار نصب کنند.
-
دیواری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به دیوار) divāri مناسب یا مخصوص نصب به دیوار.
-
کاشی کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kāšikāri ۱. نصب کردن آجر کاشی در ساختمانها؛ شغل و عمل کاشیکار.۲. ویژگی بنایی که در آن کاشی نصب شده.
-
ناصب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: نواصِب] [قدیمی] nāseb ۱. نصبکننده.۲. برپاکننده.
-
آهن کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'āhankub کسی که پیشهاش نصب کردن و کوبیدن ورقههای فلزی به شیروانی یا جای دیگر است.
-
کلون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلند، کلندان› kolun چوبی به شکل مکعبمستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب میشود.
-
پریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: prise] (برق) periz جای دوشاخۀ برق که به دیوار نصب میکنند و آن را به سیم برق اتصال میدهند.