کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نُخود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نخود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: noxv(a)t] noxod ۱. (زیستشناسی) از دانههای خوراکی که گرد و کوچک است و بهصورت پختهشده مصرف میشود.۲. (زیستشناسی) بوتۀ این دانه که کوتاه و دارای شاخههای نازک، برگهای ریز، و گلهای سفید میباشد.۳. واحد اندازهگیری وزن معادل یکبیستو...
-
واژههای همآوا
-
نخود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: noxv(a)t] noxod ۱. (زیستشناسی) از دانههای خوراکی که گرد و کوچک است و بهصورت پختهشده مصرف میشود.۲. (زیستشناسی) بوتۀ این دانه که کوتاه و دارای شاخههای نازک، برگهای ریز، و گلهای سفید میباشد.۳. واحد اندازهگیری وزن معادل یکبیستو...
-
جستوجو در متن
-
حمص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] hemmas نخود.
-
نخودی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به نخود) noxodi ۱. زردِ کمرنگ، مثل رنگ نخود.۲. (صفت نسبی) به رنگ نخود.۳. (صفت نسبی) شبیه یا بهاندازۀ نخود.۴. (صفت نسبی) [مجاز] خُرد؛ ریز؛ کوچک.
-
فوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] fum گندم، نخود و هر دانهای که از آن نان میپزند.
-
نخودبریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] noxodberiz کسی که نخود برشته و بوداده درست میکند و میفروشد.
-
آبگوشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābgušt خوراک آبدار که با گوشت و نخود و لوبیا تهیه میشود.
-
بنشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bonšan حبوبات از قبیل نخود، لوبیا، ماش، عدس، و امثال آنها.
-
لپه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) lappe یک نیمه از یک دانۀ حبوبات، مانند نخود، لوبیا، باقلا و امثال آنها.
-
ساک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sāk نوعی آش که با برنج، گوشت، نخود، اسفناج و آبغوره طبخ کنند.
-
دولپه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دولپهای› (زیستشناسی) dolappe گیاههای گلدار که دانههای آنها دولپه دارد، مانند نخود، لوبیا، باقلا؛ ذوفلقتین.
-
دانک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دانکو› [قدیمی] dāna(o)k آشی که با گندم و جو و عدس و ماش و نخود و امثال آنها بپزند؛ آش هفتدانه.
-
آرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ārd گردی که از کوبیدن یا آسیا کردن غلات یا حبوبات بهدست آید: آرد گندم، آرد جو، آرد برنج، آرد نخود.