کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَرَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nare ۱. نر؛ قوی؛ تنومند (در ترکیب با نام حیوانات): نرهشیر، نرهخر.۲. حاشیهای که با سنگ یا آجر در کنارۀ خیابان یا باغچه درست میکنند.۳. [عامیانه] آجر یا سنگ که بهدرازی روی زمین کار گذاشته شود.۴. [قدیمی] آلت تناسلی جنس نر.۵. [قدیمی] موج آب.
-
واژههای همآوا
-
نره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nare ۱. نر؛ قوی؛ تنومند (در ترکیب با نام حیوانات): نرهشیر، نرهخر.۲. حاشیهای که با سنگ یا آجر در کنارۀ خیابان یا باغچه درست میکنند.۳. [عامیانه] آجر یا سنگ که بهدرازی روی زمین کار گذاشته شود.۴. [قدیمی] آلت تناسلی جنس نر.۵. [قدیمی] موج آب.
-
جستوجو در متن
-
نرگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ نَرّه] [قدیمی] narregān = نره
-
چر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چل، چول› (زیستشناسی) čor آلت تناسلی مرد؛ ایر؛ نره؛ ذکر.