کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نومید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نومید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) no[w]mid = ناامید
-
جستوجو در متن
-
غاوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: غُواة] [قدیمی] qāvi گمراه و نومید.
-
آیس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: آئس] [قدیمی] 'āyes مٲیوس؛ ناامید؛ نومید.
-
مایوس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ma'yus ناامیدشده؛ نومید؛ بیامید.
-
گسیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹گسی› gosil ۱. روانه کردن؛ فرستادن.۲. (صفت) روانه؛ فرستاده: ◻︎ نومید مکن گسیل سائل را / بندیش ز روزگار آن سائل (ناصرخسرو: ۲۷۰).〈 گسیل داشتن: فرستادن کسی به جایی؛ روانه کردن.〈 گسیل کردن: = 〈 گسیل داشتن
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...