کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوع زمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بنی نوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] banino[w]' همنوعان.
-
نوع پرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] no[w]'parast آنکه همنوع خود را دوست دارد؛ نوعدوست.
-
نوع پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] no[w]'parvar کسی که به همنوع خود محبت و احسان کند.
-
هم نوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] hamno[w]' افراد بشر نسبت به یکدیگر.
-
جستوجو در متن
-
تریاسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از فرانسوی: trias] ‹تریاس› (زمینشناسی) ter[i]yāse دورۀ اول از دوران دوم زمینشناسی که زمین آبوهوای گرم داشته و حشرات بسیار و نخستین نوع پستانداران در آن وجود داشتهاند.
-
قماش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَقمِشَة] qomāš ۱. پارچۀ نخی.۲. [مجاز] نوع؛ جنس.۳. [قدیمی] رخت، متاع، و اسباب خانه.۴. [قدیمی] خردهریزههایی که از روی زمین جمع میکنند.
-
طوفان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] tufān ۱. (هواشناسی) جریان شدید هوا؛ باد سخت و تند.۲. [مجاز] هر نوع اتفاق ناخوشایند.۳. [مجاز] همهمه.۴. [قدیمی] آب فراوان یا سیل شدید که ناگهان مساحت زیادی از زمین را فراگیرد و غرق کند.
-
اشعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اشعَّة، جمعِ شُعاع] (فیزیک) 'aša'[']e پرتو.〈 اشعهٴ ایکس (مجهول، رنتگن): (فیزیک) پرتوهای نور با طول موج کوتاه که در پرتونگاری از آن استفاده میشود〈 اشعهٴ کیهانی: (فیزیک) تشعشعات دارای انرژی و قابلیت نفوذ که از فضای خ...
-
پای دام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پادام› [قدیمی] pāydām ۱. تله؛ دام.۲. نوعی دام که از موی دُم اسب درست کنند و در زمین بگسترانند تا پای پرندگان در آن گیر کند.۳. مرغی که صیاد در کنار دام ببندد تا مرغان دیگر به هوای او در دام بیفتند.۴. [مجاز] هر نوع حیله و نیرنگی که برای فریب داد...
-
شایگان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: šāyākan] šāy[e]gān ۱. شایسته و سزاوار؛ لایق؛ درخور.۲. ویژگی هرچیز خوب و پسندیده و گرانمایه.۳. [قدیمی] درخور پادشاه.۴. (اسم) [قدیمی] کار بیمزد و رایگان: ◻︎ اگر بگروی تو به روز حساب / مفرمای درویش را شایگان (شهیدبلخی: شاعران بیدیوان: ...
-
پیوند
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پیوستن) [پهلوی: patwand] ‹پدوند› peyvand ۱. = پیوستن۲. (اسم مصدر) اتصال؛ پیوستگی؛ همبستگی.۳. (اسم مصدر) ازدواج؛ وصلت: پیوندتان مبارک باد.۴. (اسم مصدر) (زیستشناسی) اتصال جوانه یا شاخۀ درختی به شاخه یا ساقۀ درخت دیگر که از همان نوع یا شبیه ...