کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوعی بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هم بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) hambāzi ۱. کسی که با دیگری بازی میکند.۲. دو نفر که با یکدیگر بازی کنند.
-
اسباب بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'asbābbāzi وسیلۀ بازی و سرگرمی؛ بازیچه.
-
بازی کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) bāzikonān در حال بازی کردن.
-
پاسور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pāsur ۱. نوعی بازی ورق.۲. ورقِ بازی.
-
پوکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: poker] poker نوعی بازی و قمار با ورق شبیه بازی آس.
-
مارس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] mārs در بازی نرد، نوعی باخت دوامتیازی که در آن بازنده همۀ مهرههایش از بازی خارج شده باشد، درحالیکه حریف همۀ مهرههایش در بازی باشد.
-
لعب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] la'[a,e]b ۱. بازی کردن.۲. بازی.۳. مزاح؛ شوخی.
-
قاب بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مٲخوذ از عربی. فارسی] qābbāzi نوعی بازی و قمار که با قاب یا بجول گوسفند انجام میشود؛ بجولبازی.
-
ملاعبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ملاعَبَة] [قدیمی] molā'ebat بازی کردن با هم؛ با یکدیگر بازی و شوخی کردن.
-
ملعبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ملعبَة] mal'abe ۱. وسیلۀ بازی؛ بازیچه.۲. [قدیمی] پیراهن بیآستین که کودکان هنگام بازی کردن میپوشند.
-
آس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: as] 'ās ۱. در بازی ورق، یکی از ورقها که یک خال بر آن نقش شده است.۲. نوعی بازی ورق.
-
بر٢
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bor = 〈 بُر زدن〈 بر زدن: (مصدر متعدی) در بازی ورق، بر هم زدن و درهم کردن ورقها قبل از شروع به بازی.
-
کشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) košte ۱. بهقتلرسیده؛ مقتول.۲. [مجاز] عاشق؛ شیفته.۳. [مجاز] در بازی نرد، ویژگی مهرۀ خارجشده از بازی.۴. [قدیمی، مجاز] خاموششده.
-
لهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] lahv ۱. بازی کردن.۲. (صفت) آنچه مایۀ سرگرمی و بازی باشد و انسان با آن خود را مشغول و سرگرم کند.
-
لاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) ‹لاچ› [قدیمی] lāq ۱. بازی؛ شوخی؛ مسخرگی: ◻︎ وگر مرد لهو است و بازی و لاغ / قویتر شود دیوش اندر دماغ (سعدی۱: ۱۱۲).۲. مکر؛ فریب.