کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: انواع] no[w]' ۱. صنف.۲. شکل؛ صورت.۳. (زیستشناسی) گونه.۴. (منطق) کلیای که بر افرادی که حقیقت یکسان دارند اطلاق میشود و اخص از جنس است.〈 نوع بشر: انسان.
-
واژههای مشابه
-
بنی نوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] banino[w]' همنوعان.
-
نوع پرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] no[w]'parast آنکه همنوع خود را دوست دارد؛ نوعدوست.
-
نوع پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] no[w]'parvar کسی که به همنوع خود محبت و احسان کند.
-
هم نوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] hamno[w]' افراد بشر نسبت به یکدیگر.
-
واژههای همآوا
-
نوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) navā ۱. اسباب معاش؛ خوراک و توشه.۲. گروگان: ◻︎ به نوا نیست هیچ کار مرا / تا دلم نزد زلف او به «نوا»ست (خفاف: شاعران بیدیوان: ۲۹۵).۳. سروسامان.۴. هدیهای که به نزد شاه میفرستادند.۵. (اسم مصدر) [مجاز] رونق؛ نیکویی حال.
-
نوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nivāk] navā ۱. نغمه.۲. (موسیقی) از دستگاههای هفتگانۀ موسیقی ایرانی.۳. (موسیقی) [قدیمی] آواز.۴. (موسیقی) [قدیمی] پرده.۵. (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی.
-
جستوجو در متن
-
انواع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نَوع] 'anvā' = نوع
-
سنخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَسناخ و سُنُوخ] senx گونه؛ نوع.
-
بیسره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیسر› (زیستشناسی) bisare پرندهای شکاری از نوع باشه.
-
چگونه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [مرکب از چه + گونه (نوع، طرز)] čegune ازچهنوع؟؛ چهطور؟؛ چهطرز؟؛ چهجور؟.
-
نمط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] namat طریقه؛ نوع؛ روش؛ رویه.