کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی از نَوَشتن) [قدیمی] navašte ۱. پیچیدهشده: ◻︎ نَوَشته به دستار چیزی که برد / چنان هم که بستد به بیژن سپرد (فردوسی: ۳/۳۷۵).۲. درنوردیدهشده؛ طیشده.
-
نوشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی از نوشتن) nevešte ١. کتابتشده؛ مکتوب.٢. (اسم) سخن و مطلب مکتوب.٣. (اسم) نامه.٤. (اسم) قبض؛ رسید.٥. (اسم) [قدیمی، مجاز] سرنوشت.٦. (صفت) [قدیمی، مجاز] حتمی؛ مقدر.
-
واژههای مشابه
-
سنگ نوشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سنگنبشته› sangnevešte ۱. کلماتی که بر روی سنگ کنده باشند؛ نوشته بر روی سنگ.۲. کتیبۀ سنگی.
-
جستوجو در متن
-
رونوشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) runevešt نوشتهای که از روی نوشتۀ دیگر نوشته میشود.
-
مسطور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mastur نوشته؛ نوشتهشده.
-
لعنت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] la'natnāme نوشتهای که در آن لعن و نفرین نوشته شده باشد.
-
مزبور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mazbur ۱. نوشته؛ نوشتهشده.۲. ذکرشده.
-
محشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: محشّیٰ] ‹محشا› [قدیمی] mohaššā ۱. حاشیه نوشتهشده.۲. کتابی که بر آن حاشیه نوشته شده.
-
رقیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] raqim ۱. مرقوم؛ نوشته؛ نوشتهشده.۲. نامه.
-
نسخه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نسخَة، جمع: نُسُخ] nosxe ۱. (پزشکی) صورتی از دارو که پزشک برای بیمار مینویسد تا از داروخانه بگیرد.۲. نوشتهای که از روی نوشتۀ دیگر تهیه شود.۳. نوشته.
-
فته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پته› fate سند؛ نوشته.
-
مندرج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mondarej درجشده؛ نوشتهشده.
-
منشآت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ منشٲة] monša'āt نوشتهها؛ نامهها.