کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نورس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نورس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) no[w]ra(e)s ۱. میوۀ نورسیده؛ تازهرس.۲. نهال نازک.۳. [مجاز] نوجوان.
-
جستوجو در متن
-
تازه رس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tāzere(a)s نورس؛ تازهرسیده.
-
رطب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] rotab خرمای تازه؛ خرمای نورس.
-
تراهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tarāhi میوۀ نورس؛ نوباوه.
-
نوباوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) no[w]bāve ۱. کودک.۲. [قدیمی] فرزند.۳. (صفت) [قدیمی] نورسیده؛ نوپدیدآمده.۴. (صفت) میوۀ تازه و نورس.
-
جوانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) javāne ۱. (زیستشناسی) اندامی نورس شبیه برگهای ریز که در سر شاخه و در بغل برگ و در اطراف شاخههای درخت میروید و از فلسهای متعدد ساخته شده و بعد از باز شدن به شکل برگ درمیآید؛ تژ.۲. (زیستشناسی) دانهای که مرحلۀ رشد آن بهتازگی آغاز شده است....