کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوبتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوبتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به نوبت) [عربی. فارسی] no[w]bati ۱. از روی نوبت.۲. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] کسی که در نقارهخانه کوس یا دهل میزند؛ نوبتزن.۳. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] پاسبان.۴. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] اسب یدک.۵. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] خیمۀ پاسبانی: ...
-
جستوجو در متن
-
مناوبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناوَبَة] ‹مناوبت› [قدیمی] monāvebe ۱. چیزی را نوبتی قرار دادن.۲. نوبتگذاری.۳. عقوبت کردن.
-
ادواری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ادوار) [عربی. فارسی] 'advāri امری که نوبتبهنوبت و گاهبهگاه صورت میگیرد؛ نوبتی: جنون ادواری.
-
روزبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] ruzbān دربان؛ حاجب؛ پاسبان درگاه؛ نگهبان بارگاه پادشاه؛ نوبتی.
-
چوبک زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] čubakzan ۱. کسی که با چوبک به چیزی بزند؛ آنکه با چوب به کسی یا چیزی بزند.۲. طبلزن؛ دهلزن؛ چوبکی.۳. نوبتزن؛ نوبتی: ◻︎ که بر ما تا زمانه چوبزن بود / فلک چوبکزن چوبینهتن بود (نظامی۲: ۲۰۰).