کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نواله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نواله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) navāle ۱. گلولۀ خمیر؛ تکهای از خمیر آرد گندم که گلوله کنند و به شتر بدهند.۲. [قدیمی] لقمه و توشه و مقداری از خوراک که برای کسی کنار بگذارند.
-
واژههای مشابه
-
هم نواله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] hamnavāle دو یا چندتن که بر سر یک سفره با هم طعام بخورند؛ همسفره؛ همخوان.
-
جستوجو در متن
-
گراس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گراسه› [قدیمی] go(a)rās ۱. تکه؛ نواله؛ لقمه: ◻︎ جمله نعمتهای الوان بهشت / یک گراس از خوان احسان تو نیست (غضایری: لغتنامه: گراس).۲. باقیماندۀ طعام
-
لقمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لقمَة] loqme ۱. آن مقدار غذا که یک بار در دهان گذاشته شود؛ نواله.۲. [عامیانه] نانی که داخل آن خوراک گذاشتهاند.۳. [عامیانه، مجاز] قطعۀ کوچک؛ تکه.۴. [قدیمی] غذا؛ طعام.
-
دستارخوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dastārxān ۱. سفره؛ سفرۀ بزرگ.۲. دستمال سر سفره.۳. نواله؛ دستخوان: ◻︎ به من داد ازاین گونه دستارخوان / که بر من جهانآفرین را بخوان (فردوسی: ۳/۳۷۵).