کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) navār ۱. رشتۀ پهن شبیه تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم میبافند.۲. رشتهای از پارچه که برای تزئین در حاشیۀ آن به کار میرود.۳. رشتۀ باریک و طولانی که با امواج مغناطیسی، صوت وتصویر بر روی آن ضبط شده است و در داخل قاب مخصوص قرار دارد.
-
جستوجو در متن
-
فونوگراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: phonographe] [منسوخ] fonogerāf دستگاهی که اصوات را روی نوار ضبط و بعد آنها را تکرار میکند.
-
الکتروکاردیوگرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: électrocard- iogramme] (پزشکی) 'elekt[e(o)]rokār-diyog[e]rām نواری که تغییرات الکتریکی عضله بر روی آن ضبط میگردد؛ نوار قلب.
-
کیماک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kimāk نوار پهنی که بر بالای بار اسب و خر میبستند؛ تنگ.
-
مچ پیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) močpič نوار نخی یا پشمی که به مچ دست یا پا میپیچند.
-
کاست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cassette] kāset محفظۀ پلاستیکی مستطیلشکل و کوچک دارای دو قرقره که نوار به دور آنها پیچیده میشود.
-
قیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [منسوخ] qa(e)y[e]š ۱. تسمۀ چرمی که سلمانیها از آن برای تیز کردن تیغ استفاده میکنند.۲. نوار چرمی؛ تسمه.
-
فنر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] fanar وسیلهای فلزی به شکل تیغه، نوار، یا میلۀ پیچیدهشده که قوۀ ارتجاعی دارد.
-
پتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] patak نوار پهن که چوپانان و دهقانان و بعضی مردم به ساق پای خود میپیچند؛ مچپیچ؛ پاپیچ.
-
سردوشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به سردوش) (نظامی) sarduši نوار پارچهای باریکی که روی دوش لباس نظامیان دوخته میشود برای تعیین درجۀ آنان؛ پاگون.
-
خسته بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xasteband ۱. پارچه، نوار، و مرهمی که بر روی زخم و جراحت میبندند.۲. (اسم، صفت) شکستهبند.
-
تنزیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تنزیب› tanzib ۱. (پزشکی) نوار نازک که روی زخم و جراحت میبندند؛ باند.۲. پارچۀ سفید نخی نازک که از آن پیراهن میدوزند.
-
فتیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فتیلَة، جمع: فتائل] ‹پلیته› fe(a)tile ۱. پنبۀ تابیده یا نوار نخی که در چراغ نفتی میگذارند.۲. پنبه یا لتۀ تابداده.
-
رشته فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] reštefarangi نوعی رشته که از آرد سیبزمینی یا آردگندم به شکل نوار یا لولۀ باریک درست میکنند؛ ماکارونی.