کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نواختن ساز و غیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
چهارمضراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] ‹چارمضراب› (موسیقی) ča(ā)hārmezrāb نوعی آهنگ موسیقی و نواختن ساز.
-
کنترباس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: contrebasse] (موسیقی) kont[e]rbās ساز زهی شبیه ویولنسل ولی بزرگتر و با صدای بمتر که هنگام نواختن انتهای آن بر روی زمین قرار میگیرد و نوازنده بهصورت ایستاده آن را مینوازد.
-
موسیقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: موسیقیٰ، معرب، مٲخوذ از یونانی] musiqi ۱. فن آواز خواندن و نواختن ساز.۲. آهنگی که موجد حزن یا نشاط و محرک احساسات باشد.
-
ارگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: orgue، مٲخوذ از یونانی و لاتینی] (موسیقی) 'org نوعی ساز بادی شبیه پیانو متشکل از دو ردیف صفحهکلید و یک مجموعه پدال که اصوات آن بهوسیلۀ جریان هوا در لولههایی با اندازههای مختلف تولید میشود. Δ نواختن این ساز قدیمی از قرن ...
-
آکاردئون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: accordéon] (موسیقی) 'ākārde'on نوعی ساز دارای شستی با بدنهای چیندار که هنگام نواختن با فشار دست، بازوبسته میشود و دکمههای آن را با انگشت فشار میدهند؛ گارمون.
-
گارمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] (موسیقی) gārmon نوعی ساز پردهدار شبیه جعبه که هنگام نواختن روی دست میگیرند و پرههای آن را با انگشت فشار میدهند؛ آکوردئون.
-
چهارضرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] ‹چارضرب› ča(ā)hārzarb ۱. (موسیقی) نوعی نواختن ساز.۲. [قدیمی] از آیینهای قلندران شامل تراشیدن موی سر، صورت (ریشوسبیل) و ابرو.
-
بزن بکوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹بزنوبکوب› bezanbekub ساز زدن و پا کوفتن در مجلس رقص و شادی؛ ساز و آواز و رقص.
-
رود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] rud ۱. سرود؛ نغمه.۲. آرشه.۳. تار و رشتهای که بر روی ساز کشیده میشود.۴. ساز.〈 رود زدن: [قدیمی] ساز زدن.
-
ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sāz ۱. (موسیقی) هریک از آلات موسیقی که برای نواختن نغمههای موسیقی به کار میرود.۲. (موسیقی) آهنگ.۳. (بن مضارعِ سازیدن و ساختن) = ساختن۴. [قدیمی] آلت؛ وسیله؛ ابزار؛ اسبابوادوات.۵. [قدیمی] اسلحه، خواربار، و سایر لوازم مورد استفاده در جنگ؛ آلت ...
-
ترنگاترنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [قدیمی] tarangātarang ۱. صدای انداختن تیرهای پیاپی از کمان.۲. آواز تارهای ساز: ◻︎ ترنگاترنگی که زد ساز او / به از زند زرتشت و آواز او (نظامی۵: ۸۹۴).
-
کمانچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کمیچه› kamānče ۱. کمان کوچک: ◻︎ ز چین زلف کمندت کسی نیافت خلاص / از آن کمانچهٴ ابرو و تیر چشم نجاح (حافظ: ۱۰۰۸).۲. (موسیقی) ساز زهی آرشهای با کاسهای بهصورت کُرۀ ناقص و متصل به یک دستۀ باریک که در هنگام نواختن معمولاً بهصورت عمودی بر روی زم...
-
اصطخاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (موسیقی) [قدیمی] 'estexāb کوک کردن و متناسب کردن سیمهای ساز.
-
باتره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] bātare نوعی ساز از خانوادۀ سازهای کوبهای و شبیه دف.
-
بزباز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bozbāz نوازندۀ دورهگردی که ساز میزند و بز را به رقص وامیدارد.