کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نه چیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نه رواق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] nohre(a)vāq نهطارم؛ نهطاق.
-
نه فلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی] nohfalak نهسپهر؛ نهآسمان.
-
جستوجو در متن
-
چی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ چیز] [عامیانه] či =چیز
-
آنچه
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر+ حرف ربط) 'ānče آن چیز؛ آن چیز که؛ هرچه؛ هرچه که؛ هرچیز که.
-
چیزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ چیز] čizak ۱. چیز کوچک.۲. (زیستشناسی) [قدیمی] خارپشت.
-
اصطکاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estekāk ۱. به هم خوردن دو چیز.۲. مالش دو چیز به هم؛ به هم ساییدن.
-
بی سلیقه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bisaliqe آنکه معمولاً چیز بد را بهجای چیز خوب انتخاب میکند؛ بیذوق.
-
قمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قمَّة، جمع: قِمَم] [قدیمی] qemme ۱. تارک؛ بالای هر چیز؛ بلندترین نقطۀ هر چیز.۲. گروه؛ جماعت مردم.
-
کلاهک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kolāhak ۱. کلاه کوچک.۲. هر چیز کوچک شبیه کلاه برای قرار دادن روی چیز دیگر: کلاهکِ دودکش.
-
مقایسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مقایَسَة] moqāyese دو چیز را با هم سنجیدن؛ دو کار یا دو چیز را با هم اندازه گرفتن.
-
حائل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] hā'(y)el مانع و حجاب میان دو چیز؛ هرچه میان دو چیز واقع شود.
-
پیچاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پیچانیدن› pičāndan چیزی را در چیز دیگر چرخاندن، مانندِ پیچاندن میخ پیچ در تخته یا چیز دیگر؛ گردگرداندن؛ پیچ دادن؛ تاب دادن؛ گرداندن.
-
معادله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: معادَلَة] mo'ādele ۱. برابر کردن.۲. هموزن کردن دو چیز.۳. اندازه گرفتن میان دو چیز.۴. همچندی.
-
تثنیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: تثنیَة] (ادبی) tasniye ۱. اسمی که بر دو نفر یا دو چیز دلالت میکند؛ مثنی.۲. (اسم مصدر) ساختن کلمه بهصورتی که بر دو نفر یا دو چیز دلالت کند.