کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نه نفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نه رواق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] nohre(a)vāq نهطارم؛ نهطاق.
-
نه فلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی] nohfalak نهسپهر؛ نهآسمان.
-
جستوجو در متن
-
شارمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šārmār مار بزرگ: ◻︎ شور و مورند حسودانش اگرچه گه لاف / شارمارند نفر با نفر آمیختهاند (خاقانی: ۱۲۰ حاشیه).
-
نفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nafar ۱. واحد شمارش انسان؛ یک شخص.۲. گروه مردم.۳. واحد شمارش شتر.
-
مشترک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مشترَک] moštara(e)k ویژگی چیزی که مال چند نفر باشد؛ آنچه چند نفر در آن سهم داشته باشند و همه از آن بهره ببرند.
-
تثنیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: تثنیَة] (ادبی) tasniye ۱. اسمی که بر دو نفر یا دو چیز دلالت میکند؛ مثنی.۲. (اسم مصدر) ساختن کلمه بهصورتی که بر دو نفر یا دو چیز دلالت کند.
-
یوزباشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] yuzbāši فراشی که سردستۀ صد نفر باشد؛ فراشباشی.
-
نیمکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nimkat صندلی پهن که چند نفر بتوانند روی آن پهلوی هم بنشینند؛ نیمتخت؛ نیمدست.
-
همکام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹همکامه› hamkām همآرزو؛ دو نفر که یک مراد و مقصود داشته باشند.
-
کمیسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: commission] komisiyo(u)n ۱. هیئت یا انجمنی مرکب از چند نفر که برای رسیدگی به امری تشکیل شده باشد.۲. (سیاسی) هریک از شعب مجلس شورا.۳. پولی که به خاطر انجام کاری یا ترتیب دادن معاملهای بین دو نفر ردوبدل شود؛ حق دلالی.
-
پل کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) palkeš بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن میبندند و یک نفر دسته را میگیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیارکرده را پلکشی میکنند؛ گراز؛ بنگن؛ فه؛ کتر.
-
کاناپه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: canapé] kānāpe نوعی مبل دراز به شکل نیمکت که چند نفر میتوانند روی آن بنشینند.
-
گروهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) goruhān ۱. [جمعِ گروه] = گروه۲. (نظامی) یک دسته سرباز از ۱۴۰ تا۱۷۰ نفر.
-
گزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) gozidan پسندیدن و جدا کردن چیزی یا کسی از میان چند چیز یا چند نفر؛ انتخاب کردن.