کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نه ده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نه رواق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] nohre(a)vāq نهطارم؛ نهطاق.
-
نه فلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی] nohfalak نهسپهر؛ نهآسمان.
-
جستوجو در متن
-
کوره ده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kuredeh ده کوچک و کمرونق؛ ده کمجمعیت و دور از آبادی.
-
دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dehxodā خداوند ده؛ صاحب ده؛ رئیس و بزرگتر ده؛ کدخدا؛ دهکیا.
-
دهکده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dehkade ۱. ده؛ قریه؛ ده کوچک.۲. خانهای که در ده باشد.
-
دهدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) dehdār دارندۀ ده؛ صاحب ده؛ کدخدا؛ سرکرده یا سرپرست مردم ده؛ کسی که کارهای یک دهستان را اداره کند.
-
دهگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dehikān] [قدیمی] dehgān ۱. صاحب ده؛ رئیس ده؛ بزرگ ده.۲. خرده مالک.۳. (اسم، صفت) = دهقان
-
ده کیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dehkiyā کدخدا؛ دهخدا؛ رئیس و بزرگتر ده.
-
ده یک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dahyek یک جزء از ده جزء چیزی؛ یکدهم؛ عشر؛ دهیوده.
-
ده لو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dahlu هریک از ورقهای گنجفه که ده خال داشته باشد.
-
دهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dahe ۱. ده؛ ده واحد از چیزی.۲. هر قسمت دهتایی از چیزی که دهتادهتا یا به قسمتهای دهتایی تقسیم شود.۳. ده روز از ماه.
-
دهقان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: دِهقان و دُهقان، معرب، مٲخوذ از فارسی: دهگان، جمع: دَهاقین] dehqān ۱. کشاورز.۲. صاحب ده؛ رئیس ده.
-
عشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ašr ۱. ده آیۀ قرآن که به شاگردان میآموختند.۲. علامتی زرین در پایان هر ده آیه.
-
زاغ دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] zāqdel سیاهدل؛ سختدل: ◻︎ زاغدلان را نفس شوم ده / مغز غلیواژ و سر بوم ده (امیرخسرو: لغتنامه: زاغدل).