کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نه حواس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نه رواق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] nohre(a)vāq نهطارم؛ نهطاق.
-
نه فلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی] nohfalak نهسپهر؛ نهآسمان.
-
جستوجو در متن
-
پنج حس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی] panjhes[s] حواس خمسه؛ حواس پنجگانه.
-
حواس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حواسّ، جمعِ حاسَّة] (زیستشناسی) havās = حاسه〈حواس پنجگانه (خمسه): (زیستشناسی) بویایی، چشایی، لامسه، شنوایی، و بینایی.
-
مدرکات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] modrekāt حواس پنجگانه.
-
فنومن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: phénoméne] (فلسفه) fenomen حقیقت خارجی اشیا که بهوسیلۀ حواس ادراک میشود؛ پدیده.
-
بساوایی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (زیستشناسی) basāvāy(')i از حواس پنجگانۀ انسان که سردی، گرمی، زبری، و نرمی اشیا را بهوسیلۀ پوست درمییابد؛ لامسه.
-
بویایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر، اسم) (زیستشناسی) buyāy(')i از حواس پنجگانه که بوها را درک میکند؛ شامه.
-
چشایی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (زیستشناسی) češāy(')i از حواس پنجگانه که با آن مزۀ چیزها دریافته میشود و آلت آن زبان است؛ ذائقه.
-
پدیده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) padide ۱. آنچه با حواس ظاهری احساس شود؛ پدیدار.۲. شخصی یا چیزی که در موردی خاص برجسته شده باشد.
-
شامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شامَّة] (زیستشناسی) šāmme از حواس پنجگانۀ انسان که بوها را درک میکند و عضو آن بینی است؛ بویایی.
-
شنوایی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) ‹اشنوایی› šenavāy(')i از حواس پنجگانه که اصوات با آن شنیده میشود و اندام آن گوش است.
-
نعاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] no'ās ۱. سستی و فترت در حواس.۲. (اسم) چرت؛ ابتدای خواب.
-
انجمن آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'anjoman[']ārā آرایندۀ انجمن؛ کسی که مایۀ زینت انجمن است؛ کسی که میان انجمن هوش و حواس همه متوجه او باشد.