کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nahang ۱. (زیستشناسی) = تمساح۲. (زیستشناسی) = بالن۳. [قدیمی، مجاز] مبارز.
-
جستوجو در متن
-
تساچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] tasāče ۱. = تمساح۲. = نهنگ۳. کروکودیل.
-
لوی ئیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] luy'i(y)l پنجمین سال از سالهای دوازدهگانۀ تقویم ترکی؛ سال نهنگ.
-
سفن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] safan ۱. پوست ستبر مانند پوست نهنگ که بر قبضۀ شمشیر بچسبانند.۲. تیشه یا سوهان که با آن چیزی را بتراشند.
-
یشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] yašk دندان؛ دندان تیز و برندۀ جانوران درنده: ◻︎ بسپاریم دل به جستن جنگ / در دم اژدها و یشک نهنگ (عنصری: ۳۶۸).
-
کلات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kalāt ۱. قلعه: ◻︎ تیر تو از کلات فرود آورد هزبر / تیغ تو از فرات برآرد نهنگ را (دقیقی: ۹۵).۲. ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد.
-
سیاه سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سیهسر، سیاهسار، سیهسار› [قدیمی] siyāhsar ۱. آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد.۲. [مجاز] زن بیچاره و بینوا.۳. (اسم) [مجاز] قلمی که سرش را در مرکب زده باشند.۴. (اسم) نهنگ.
-
آذرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ آذررنگ] [قدیمی] 'āzarang ۱. اندوه؛ رنج؛ محنت: ◻︎ ز فرزند بر جان و تنت آذرنگ / تو از مهر او روزوشب چون نهنگ (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۳).۲. = دمار۳. (صفت) روشن: ◻︎ فروغی پدید آمد از هر دو سنگ / دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ (فردوسی: ۱/۳...
-
جدول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] jadval ۱. [جمع: جداول] مجموعهای از خطهای افقی و عمودی بهصورت خانههای شطرنج.۲. دیوارۀ کوتاه بتونی در کنار جوی آب، میدان، پیادهرو، خیابان، و امثال آن.۳. (هنر) در تهذیب، خطوطی که برای تزیین، بین سطرهای کتاب یا چهار گوشۀ کاغذ، بهصورت م...