کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نمودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: n(i)mūtan] ne(a,o)mudan ۱. نشان دادن؛ نمایش دادن؛ نمایاندن.۲. [قدیمی] آشکار کردن۳. (مصدر لازم) [قدیمی] آشکار شدن؛ نمودار شدن.
-
جستوجو در متن
-
تعاظم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'āzom بزرگی نمودن؛ تکبر کردن؛ بر دیگری بزرگی نمودن.
-
نماییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] na(e,o)māyidan نمودن؛ نشان دادن.
-
مراآت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مراءاة] [قدیمی] morā'āt نمودن؛ نمایش دادن؛ به رخ کشیدن.
-
تنشط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanaššot به نشاط آمدن؛ شادمانی نمودن.
-
فرانمودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] farāna(o,e)mudan نمودن؛ نشان دادن؛ آشکار ساختن.
-
مشاحنت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مشاحَنة] [قدیمی] mošāhenat کینه و دشمنی نمودن با یکدیگر.
-
مناوات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناواة] [قدیمی] monāvāt با هم دشمنی کردن و فخر نمودن.
-
هدایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: هدایة] hedāyat راهنمایی کردن؛ راه راست نمودن.
-
تغنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqannoj غنج و دلال نمودن؛ نازوکرشمه کردن.
-
تظرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tazarrof ۱. زیرکی نمودن.۲. خود را زیرک و نکتهسنج وانمود ساختن.۳. ظرافت نمودن.
-
تعجب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'ajjob به شگفت آمدن؛ شگفت داشتن؛ شگفتی نمودن.
-
تعظم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'azzom بزرگی نمودن؛ بزرگمنشی کردن؛ تکبر.
-
تحبب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahabbob دوستی نمودن؛ اظهار دوستی و محبت کردن.