کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: نُقَباء] [قدیمی] naqib بزرگ، سرپرست، ضامن، و رئیس قوم؛ مهتر قوم.
-
جستوجو در متن
-
نقبا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نقباء، جمعِ نقیب] [قدیمی] noqabā = نقیب
-
چارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] čārak ۱. رونده.۲. چاووش؛ نقیب قافله.
-
نقابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نقابة] [قدیمی] na(e)qābat ۱. رئیس و نقیب قوم شدن.۲. پیشوایی؛ رهبری.
-
عریف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: عرفاء] [قدیمی] 'arif ۱. دانا؛ شناسنده؛ آشنا به چیزی.۲. نقیب؛ کارگزار قوم.
-
یساول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹یساور، یاساور› yasāvol ۱. جلودار؛ قراول؛ نگهبان.۲. [قدیمی] در دورۀ صفویه، مٲمور تشریفات؛ نقیب؛ صفآرا.
-
هارون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عبری؟] [قدیمی] hārun ۱. قاصد؛ پیک.۲. دربان؛ پاسبان؛ نقیب: ◻︎ چون دست کلیم پای گلگونْش / هارونِ وزیر گشته هارونْش (خاقانی۱: ۴۳)، ◻︎ سام نریمان چاکرش، رستم نقیب لشکرش / هوشنگ هارون درش، جم حاجب بار آمده (خاقانی: ۳۹۱).
-
رواروزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] rovāro[w]zan ۱. نقیب و پاسبان لشکر.۲. آنکه بانگ روارو میزند: ◻︎ رواروزنان نای زرین زدند / سراپرده بر پشت پروین زدند (نظامی۵: ۸۰۴).
-
یاوگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) yāvegi ۱. یاوه بودن؛ بیهوده بودن؛ بیهودگی.۲. (اسم) [قدیمی] لشکر یله و سرخود.۳. (اسم) [قدیمی] کسی که بیهوده میگردد و خودسرانه کاری میکند؛ یله؛ سرخود.۴. (قید) [قدیمی] سرگشته؛ حیران.۵. [قدیمی] حالت لشکر بدون نظموترتیب را به خود گرفتن: ◻...