کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقره پای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نقره خنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] noqrexeng اسب سفید به رنگ نقره.
-
نقره فام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] noqrefām سفید مانند نقره؛ به رنگ نقره.
-
نقره کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] noqrekār ۱. کسی که پیشهاش ساختن اشیا و ظروف از نقره است؛ نقرهساز.۲. آنکه اشیا و ظروف را آبنقره میدهد.
-
نقره کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] noqrekāri شغل و عمل نقرهکار.
-
نقره کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] noqrekub ۱. آنکه مفتول یا پولک نقره بر اشیا نصب میکند.۲. (صفت مفعولی) چیزی که بر آن مفتول یا پولک نقره کوبیده باشند.
-
نقره کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] noqrekubi شغل و عمل نقرهکوب.
-
جستوجو در متن
-
پای برنجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāybe(a)ranjan حلقۀ فلزی از جنس طلا یا نقره که زنان به مچ پا میبندند؛ خلخال.