کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nafar ۱. واحد شمارش انسان؛ یک شخص.۲. گروه مردم.۳. واحد شمارش شتر.
-
جستوجو در متن
-
مشترک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مشترَک] moštara(e)k ویژگی چیزی که مال چند نفر باشد؛ آنچه چند نفر در آن سهم داشته باشند و همه از آن بهره ببرند.
-
گزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) gozidan پسندیدن و جدا کردن چیزی یا کسی از میان چند چیز یا چند نفر؛ انتخاب کردن.
-
بین الاثنین
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: بَینَالاثنَین] [قدیمی] beyno(a)l'esneyn بین دو تن؛ میان دو نفر.
-
هم خداوند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹همخوند› [قدیمی] hamxodāvand کسی که با دیگری در خدمت یکنفر باشد؛ خواجهتاش.
-
همکام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹همکامه› hamkām همآرزو؛ دو نفر که یک مراد و مقصود داشته باشند.
-
شارمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šārmār مار بزرگ: ◻︎ شور و مورند حسودانش اگرچه گه لاف / شارمارند نفر با نفر آمیختهاند (خاقانی: ۱۲۰ حاشیه).
-
تثنیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: تثنیَة] (ادبی) tasniye ۱. اسمی که بر دو نفر یا دو چیز دلالت میکند؛ مثنی.۲. (اسم مصدر) ساختن کلمه بهصورتی که بر دو نفر یا دو چیز دلالت کند.
-
بعضی
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر، صفت) [عربی، فارسی] ba'zi ۱. پارهای از چیزی.۲. [قدیمی] یکنفر؛ یکی.
-
هم بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) hambāzi ۱. کسی که با دیگری بازی میکند.۲. دو نفر که با یکدیگر بازی کنند.
-
کاناپه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: canapé] kānāpe نوعی مبل دراز به شکل نیمکت که چند نفر میتوانند روی آن بنشینند.
-
قایم باشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی؟. فارسی] ‹قایمشدنک، قایمموشک› qaye(a)mbāšak نوعی بازی کودکان که چشمهای یک نفر را میبندند و دیگران پنهان میشوند و او باید آنها را پیدا کند.
-
موافقت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] movāfeqatnāme نوشتهای که در آن دو یا چند نفر یا گروه یا دولت موافقت خود را در امری امضا کنند.
-
تحریش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahriš ۱. برانگیختن.۲. فتنهانگیزی کردن؛ چند نفر را به هم انداختن.