کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نظر کرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کوته نظر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹کوتاهنظر› [مجاز] kutahnazar تنگنظر؛ بخیل؛ ممسک.
-
صاحب نظر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [مجاز] sāhebnazar ۱. کسی که دارای نظر و رٲی صائب است؛ آگاه؛ بینا.۲. باریکبین.۳. عارف.۴. [قدیمی] بلندنظر؛ بلندهمت.۵. کسی که جمال و زیبایی را دوست دارد و با نظری پاک از مشاهدۀ آن لذت میبرد: ◻︎ هرکسی را نتوان گفت که صاحبنظر است / عش...
-
جستوجو در متن
-
ژرف بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] žarfbin کسی که در امری غوررسی کرده و پایان آن را در نظر میگیرد؛ ژرفنگر؛ باریکبین؛ تیزبین.
-
ایغال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) 'iqāl در بدیع، آن است که شاعر قبل از آوردن قافیه مقصود خود را بیان کرده باشد و بعد برای تمام کردن شعر کلمهای بیاورد که زائد به نظر آید.
-
صدرنشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] sadrnešin ۱. کسی که در صدر مجلس مینشیند؛ دارای مقام و رتبه؛ مقدّم: ◻︎ بُوَد که صدرنشینان بارگاه قبول / نظر کنند به بیچارگان صفّ نعال (سعدی۲: ۶۵۷).۲. [قدیمی، مجاز] مکانی در اتاق و مانند آن که به نشستن بزرگان اختصاص مییابد.۳....
-
اعنات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'nāt ۱. (ادبی) در بدیع، تکرار حرفی پیش از حرف رَوی یا حرف دیگر قافیه که اگر از آن صرفنظر کنند عیب و نقصی در شعر پیدا نمیشود، مانندِ این شعر: چشم بدت دور ای بدیعشمایل / یار من شمع جمع و شاه قبایل ـ جلوهکنان میروی و باز...