کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشیب و فراز دیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: frāč] ‹افراز› farāz ۱. بالا.۲. بلندی.۳. [مقابلِ نشیب] سربالایی: ◻︎ آرزومند کعبه را شرط است / که تحمل کند نشیب و فراز (سعدی۲: ۴۵۸).۴. [قدیمی] جمع؛ فراهم.۵. [قدیمی] کنار.۶. [قدیمی] نزدیک.۷. (بن مضارع فراختن و فراشتن و فرازیدن) = افراشتن...
-
شیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹شیب، تیب› [قدیمی] šib ۱. شیفته؛ آشفته؛ سرگشته۲. (اسم مصدر) شکنجه.〈 شیب و تیب: پریشانی و آشفتگی: ◻︎ شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب / فرزند آدمی به تو اندر به شیب و تیب (رودکی: ۴۹۳).
-
افراز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ افراختن و افراشتن) 'afrāz ۱. = افراشتن۲. افراخته (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سرافراز، گردنافراز.۳. (اسم) [مقابلِ نشیب] [قدیمی] فراز؛ بالا.
-
منبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مِنبر، جمع: منابر] me(a)mbar کرسی پلهپله که خطیب یا واعظ بر فراز آن بنشیند و سخنرانی کند.
-
پاچنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاژنگ، پاژنگه› [قدیمی] pāčang ۱. دریچه.۲. روزن.۳. سوراخ دیوار: ◻︎ مال فراز آری و نگاه نداری / تا ببَرند از در و دریچه و پاچنگ (ابوعاصم: شاعران بیدیوان: ۲۶۳).
-
آب دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābdide ۱. پارچه یا چیز دیگر که در آب افتاده و آب به خود کشیده و آسیب دیده باشد؛ نمکشیده؛ خیس.۲. [عامیانه، مجاز] باتجربه؛ آبداده: فولاد آبدیده.
-
ستی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sati ۱. پولاد.۲. آهن.۳. سرنیزه: ◻︎ جهان چون ستی بینی و آب رود / بگردد فراز و بیابد فرود (ابوشکور: مجمعالفرس: ستی).
-
سرمازده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) sarmāzade ۱. گیاه یا درخت یا میوه که از سرما آسیب دیده باشد.۲. عضوی از بدن که از سرما آسیب دیده و دچار سرمازدگی شده باشد.
-
قلعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قلعَة، جمع: قِلاع و قُلُوع] qal'e پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود؛ حصن؛ حصار بلند؛ دژ؛ دز.
-
باران دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) bārāndide هرچه باران به آن رسیده و تر شده باشد.
-
رنج دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] ranjdide آنکه به رنج و زحمت گرفتار شده؛ محنتکشیده.
-
هاتف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hātef آوازکنندهای که صدایش شنیده شود و خودش دیده نشود؛ آوازدهنده.
-
ورشکستگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (حقوق) varšekastegi حالت بازرگانی که در تجارت زیان دیده و بدهی او بیش از دارائیش باشد؛ درماندگی در کسب و تجارت.
-
ورشکسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (حقوق) varšekaste بازرگانی که بهواسطۀ خبط و اشتباه در تجارت زیان دیده و نتواند وامهای خود را بپردازد؛ ورشکست.
-
سختی کشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) saxtikešide ۱. کسی که رنج و زحمت بسیار دیده.۲. کسی که در فقر و تنگدستی به سر برده.