کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: n(i)šastan، مقابلِ ایستادن] ‹شستن› nešastan ۱. قرار گرفتن انسان یا حیوان بر روی سرین خود.۲. ساکن بودن؛ اقامت کردن.
-
جستوجو در متن
-
قعود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ قیام] qo'ud نشستن؛ نشستن شخص ایستاده.
-
جلوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jolus ۱. نشستن.۲. [مجاز] نشستن بر تخت سلطنت.
-
تمرگیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [عامیانه] tamargidan نشستن.
-
شستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [مخففِ نشستن] [قدیمی] šestan = نِشستن
-
نشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نشانیدن، نشاختن، بنشاختن، نشاستن، نشانستن، شاندن› nešāndan ۱. کسی را به نشستن واداشتن؛ وادار به نشستن کردن.۲. جا دادن.۳. خاموش کردن آتش.
-
قعده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قعدَة] [قدیمی] qa'de ۱. نوع نشستن.۲. یکبار نشستن.۳. مرکب انسان.۴. فرش یا مسندی که بر آن بنشینند.
-
چنبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] čombak نوعی نشستن که دو کف پا بر زمین و زانوها در بغل باشد؛ چمباتمه.〈 چنبک زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] سرپا نشستن؛ چمباتمه زدن.
-
صهروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: ساروج] sahruj = ساروجصهوات١. جاهای نشستن.٢. جاهای نشستن سوار بر پشت اسب.
-
صهوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صَهوَة، جمع: صَهَوات] [قدیمی] sahve ۱. جای نشستن سوار بر پشت اسب؛ میان پشت اسب.۲. [مجاز] جای نشستن.
-
استظلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estezlāl پناه بردن به سایه؛ در سایه نشستن.
-
مجالست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مجالَسة] mojālesat ۱. همنشینی کردن؛ با کسی نشستن.۲. همنشینی.
-
جانشینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) jānešini جانشین کسی شدن؛ به جای دیگری نشستن و کارهای او را به عهده گرفتن.
-
برنشستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] barnešastan ۱. سوار شدن بر اسب.۲. نشستن بر تخت.