کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] našr ۱. چاپ و انتشار مکتوبات.۲. (اسم) انتشاراتی: نشرِ اشجع.۳. پراکنده ساختن خبر.۴. [قدیمی] زنده کردن؛ زنده کردن مردگان در روز قیامت.۵. [قدیمی] وزیدن.
-
جستوجو در متن
-
ناشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] nāšer ۱. نشرکننده؛ توزیعکننده؛ پراکندهکننده.۲. کسی که به چاپ و نشر کتاب مشغول است.۳. (اسم) مؤسسهای که به چاپ و نشر کتاب مشغول است.
-
الکترود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: électrode] (فیزیک) 'elect[e(o)]rod رسانایی که نشر و جمعآوری الکترونها را به عهده دارد و در فرآیندهای الکترولیز، لولههای تخلیۀ گاز، و لامپهای الکترونی به کار میرود.
-
صاحب امتیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sāheb[']emtiyāz ۱. کسی که اجازۀ چاپ و نشر روزنامه و نشریه به او داده میشود.۲. کسی که از طرف دولت اجازۀ بهرهبرداری از معدن یا یک امر انحصاری به او داده شده است.
-
لف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لفّ، مقابلِ نشر] [قدیمی] laf[f] ۱. بین؛ میان؛ داخل.۲. پیچیدن؛ درنوردیدن؛ درهم پیچیدن.〈 لفونشر: (ادبی) در بدیع، آوردن چند کلمه در شعر یا نثر (لف)، و سپس آوردن صفات و تشبیهاتی برای آنها (نشر)؛ طیونشر.〈 لفونشر مرتب: (ادب...
-
پشتوانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پشتوان› poštvāne ۱. [مجاز] پشتیبان.۲. (اسم) (بانکداری) سپردهای که کسی برای اعتبار خود در بانک معین کند؛ کوورتور.۳. (اسم) (بانکداری) طلا، نقره، جواهر، و سایر اشیای گرانبها که از طرف دولت یا بانک ناشر اسکناس برای اعتبار نشر اسکناس تعیین و نگ...
-
طی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: طَیّ] te(a)y[y] ۱. درنوردیدن؛ پیمودن.۲. (ادبی) در عروض، اسقاط حرف چهارم ساکن از مستفعلن که مستعلن باقی بماند و نقل به مفتعلن شود، و از مفعولات معولات نقل به فاعلات شود.۳. [مقابلِ نشر] [قدیمی] پیچیدن.۴. (اسم) [قدیمی] لا؛ نورد؛ شکن.&l...