کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nešāne ۱. = نشان۱۲. = نشانی۳. آماج؛ هدف.۴. چیزی که در جایی قرار بدهند برای تیراندازی.〈 نشانه کردن: (مصدر متعدی) هدف تیر قرار دادن: ◻︎ کس نیاموخت علم تیر از من / که مرا عاقبت نشانه نکرد (سعدی: ۷۹).
-
جستوجو در متن
-
آماجگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āmājgāh آماجخانه؛ نشانهگاه؛ جای نشانۀ تیر؛ میدانی که در آن نشانه بگذارند برای تیراندازی: ◻︎ زمین هست آماجگاه زمان / نشانه تن ما و چرخش کمان (اسدی: ۵۵).
-
آن
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) ān ۱. نشانۀ زمان: صبحگاهان.۲. نشانۀ زمان.۳. نشانۀ صفت: گریان.۴. نشانۀ جمع: زنان، زنوان، سالیان.
-
اشراط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شَرط] [قدیمی] 'ašrāt علامت؛ نشانه.
-
معالم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ معلَم] [قدیمی] ma'ālem نشانهها؛ علامتها.
-
تلوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تموک› [قدیمی] taluk هدف؛ نشانۀ تیر.
-
دفک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dafak نشانۀ تیر؛ هدف.
-
سمبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: symbole] ‹سنبول، سمبول› sambol نشانه؛ نمونه؛ نماد.
-
نماد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) na(e,o)mād ۱. نشانه یا علامتی با معنای خاص؛ سمبل.۲. (ریاضی) هر نشانه یا حرفی که برای نشان دادن کَمیت، عمل، یا رابطهای به کار میرود، مانندِ ÷ و ×.
-
نت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: note] not ۱. (موسیقی) نشانههای گرافیکی نمایندۀ صدا در نظام خطوط حامل که هفت نشانه با نامهای دو، رِِ، می، فا، سِل، لا، و سی هستند.۲. (موسیقی) صدایی که هر یک از این نشانه ها نمایندۀ آن است.۳. خلاصهای از یک کتاب، جزوه، یا سخنرانی؛ یا...
-
باریک اندازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] barik[']andāzi انداختن تیر با مهارت و نشانهگیری دقیق.
-
متفرس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motafarres کسی که از علامتها و نشانهها به چیزی پی میبرد؛ باهوش.
-
علامت گذاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'alāmatgozāri ۱. نشانهگذاری.۲. (ادبی) نقطهگذاری بر یک متن.
-
هدف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اهداف] hadaf ۱. غرض؛ مقصود.۲. نشانۀ تیر.