کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسبت ریشه به ساقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بارزالتناسل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) bārezottanāsol گیاهی که دارای ریشه، ساقه، برگ، و گل باشد؛ پیدازا.
-
پیدازا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مقابلِ نهانزا] (زیستشناسی) peydāzā هر گیاهی که دارای ریشه و ساقه و برگ و گل باشد؛ بارزالتناسل.
-
نهان زادان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) na(e)hānzādān گروهی از گیاهان فاقد گُل که فقط دارای ریشه، ساقه، و برگ هستند؛ مخفیالتناسل.
-
کوزبند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) kuzband شیوهای در زراعت که بذر را روی پل میکارند تا هنگام آب دادن، آب روی آن را فرانگیرد و فقط به ریشه و پایین ساقه برسد.
-
ریسه داران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ ریسهدار] (زیستشناسی) risedārān رستنیهایی که سلولهای آنها یکسان و همانند است؛ گیاهان نهانزا که فاقد ریشه، ساقه، و برگ هستند، مانند قارچ، جلبک، و گلسنگ.
-
بنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bone ۱. اصل؛ بنیاد.۲. (زیستشناسی) ساقه؛ تنه.۳. (زیستشناسی) ریشه: ◻︎ هر شجر باغ ز سر تا بنه / مانده ز بی برگی خود برهنه (امیرخسرو: مجمعالفرس: بنه).۴. (زیستشناسی) درختچه.〈 از بنه: ‹ازبن› [قدیمی] از بیخ؛ از ریشه؛ از اصل.
-
ساقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ساقَة] sāqe ۱. (زیستشناسی) عضو استوانهشکل گیاه و درخت که به خلاف ریشه در هوا به سمت بالا نمو میکند و حامل شاخهها و برگها و گلها است.۲. [مقابلِ مقدمه و جلودار] موکب؛ دنبالۀ لشکر.
-
خزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xaze هریک از گیاهان نهانزا و بیآوند با کرکهای ریزی بهجای ریشه در پایین ساقه که بهوسیلۀ آن مواد غذایی را جذب میکنند و معمولاً کنار جویها و روی دیوارها، آبهای راکد، زمینهای مرطوب، و تختهسنگهایی که آب به آنها ترشح میکند م...
-
زرشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سرشک، دارشک› zerešk ۱. (زیستشناسی) درختچهای خاردار با برگهای دندانهدار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه، و برگهای آن مصرف دارویی دارد؛ زارج؛ زراج؛ زرک؛ زراک؛ امبرباریس؛ انبرباریس؛ برباریس.۲. (زیستشناسی) میوۀ خوشهای، قرمزرنگ، و ترشمزۀ این گیا...
-
دمبرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دمبرگ› (زیستشناسی) dombarg دنبالۀ باریکی که برگ را به شاخه یا ساقه متصل میسازد.
-
ارابس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [لاتینی] (زیستشناسی) 'arābes گیاهی از تیرۀ چلیپاییان، با ساقه و برگهای کرکدار، به انواع مختلف؛ ترهتیزک کوهی.
-
دمگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دمگل› (زیستشناسی) domgol میله یا دنبالۀ باریکی که گل را به ساقه یا شاخه متصل میسازد.
-
جلبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (زیستشناسی) jolbak گروهی از گیاهان بدون ریشه، ساقه، شاخه، و برگ که به شکل نوار سبز و دراز در آب، جاهای مرطوب، و روی تنۀ بعضی درختها پیدا میشود و در بعضی دریاها نیز به شکل نوارهای پهن و دراز دیده میشود که بر روی آب شناور است. د...
-
کله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kalle ۱. سر انسان یا حیوان؛ سر.۲. [مجاز] عقل؛ ذهن؛ ضمیر.۳. صفت [عامیانه، مجاز] باهوش؛ بااستعداد: عجب آدم کلهای بود!.۴. (اسم) نوک؛ سر.۵. (زیستشناسی) [عامیانه] قسمتی از سبزی که به ساقه یا ریشه متصل است: کلهٴ بادنجان.۶. (اسم) [عامیانه] واحد شمار...
-
آوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبوند› 'āvand ۱. ظرف.۲. کوزه؛ کوزۀ آب.۳. ظرف شراب.۴. (زیستشناسی) لولههایی در گیاهان که آب یا شیره را از ریشه به برگها انتقال میدهند.