کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نساج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نساج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] nassāj بافنده؛ جولاه؛ جولاهه.
-
جستوجو در متن
-
جامه باف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] jāmebāf ۱. بافندۀ جامه.۲. پارچهباف؛ نساج؛ جولاهه.
-
بافنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) bāfande ۱. کسی چیزی را میبافد؛ نساج؛ جولاه؛ جولاهه.۲. [مجاز] کسی مه سخنان یا اشعار سست و بیمعنی میگوید.
-
پای باف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹پاباف› [قدیمی] pāybāf بافنده؛ جولاه؛ جولاهه؛ نساج: ◻︎ کشاورز و آهنگر و پایباف / چو بیکار باشند سرشان بکاف (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۳).