کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نزدیکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نزدیکی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) nazdiki ۱. نزدیک بودن.۲. قرابت؛ همسایگی؛ خویشاوندی.۳. مقاربت؛ رابطۀ جنسی.〈 نزدیکی کردن: (مصدر لازم) مقاربت؛ جماع کردن.
-
جستوجو در متن
-
تقرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqarrob ۱. نزدیکی جستن؛ نزدیک شدن.۲. نزدیک بودن.۳. خویشی و نزدیکی.
-
مقاربت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مقارَبة] moqārebat ۱. نزدیکی؛ دوستی.۲. با هم نزدیکی کردن؛ جماع کردن.
-
متقرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motaqarreb دارای تقرب و نزدیکی.
-
جماع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jemā' نزدیکی کردن مرد و زن با یکدیگر؛ مقاربت.
-
عماقریب
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: عمّاقریب] [قدیمی] 'ammanqarib پس از اندک مدت؛ بهزودی؛ در این نزدیکی.
-
عن قریب
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] 'anqarib بهزودی؛ به همین زودی؛ به همین نزدیکی؛ زود باشد که.
-
قرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ بُعد] qorb ۱. نزدیک شدن.۲. نزدیکی.
-
قربی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qorbā ۱. نزدیکی.۲. خویشی.
-
ذوالقربی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] zolqorbā صاحب نزدیکی و خویشی؛ خویشاوند؛ خویش.
-
قربت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قربَة، جمع: قُرَب و قُرُبات] [قدیمی] qorbat ۱. نزدیکی.۲. نزدیکی در مکان و منزلت.۳. آنچه موجب تقرب به خدا گردد از طاعت، عبادت، و کارهای نیکو.
-
قرابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قَرابة] qa(e)rābat ۱. خویشی؛ خویشاوندی.۲. نزدیکی.
-
قربةالی اللـه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله، قید) [عربی] qorbatan'elallāh برای نزدیکی به خدا؛ محض تقرب به خدا.
-
زلفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: زلفة] [قدیمی] zolfat ۱. قرب؛ نزدیکی.۲. [مجاز] انس؛ دوستی.