کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نرگس چشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
چشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čašm] če(a)šm ۱. (زیستشناسی) عضو حسی و بینایی بدن انسان و حیوان.۲. [مجاز] نظر؛ نگاه اجمالی: چشمم به او افتاد.۳. [مجاز] انتظار؛ توقع: ◻︎ گر از دوست چشمت بر احسان اوست / تو در بند خویشی نه در بند دوست (سعدی۳: ۳۹۲).۴. [عامیانه، مجاز] = &l...
-
عبهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'abhar ۱. (زیستشناسی) = نرگس۲. [مجاز] چشم زیبا.
-
چشم دریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] če(a)šmdaride بیشرم؛ بیحیا؛ پررو؛ بیادب: ◻︎ شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت / چشمدریده ادب نگاهندارد (حافظ: ۲۶۲).
-
بیمارگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bimārgun کسی که از ناخوشی رنگش زرد شده باشد؛ بیمارمانند؛ رنجور: ◻︎ چو بیمارگون شد ز نم چشم نرگس / مر او را همی لاله تیمار دارد (ناصرخسرو: ۳۷۴).
-
خجسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xojaste ۱. مبارک؛ میمون؛ خوب و خوش.۲. (اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] = همیشهبهار: ◻︎ خجسته بازگشاده دهان مشکیندم / گشاده نرگس چشم دژم زخواب خمار (عنصری: ۱۰۴).۳. [قدیمی] خوشبخت؛ نیکبخت.
-
دژم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] do(e)žam ۱. افسرده؛ رنجور؛ دلتنگ؛ اندوهگین.۲.خشمگین.۳. آشفته.۴. [مجاز] ویژگی چشمی که خمار است؛ چشم مست: ◻︎ دو نرگس دژمّ و دو ابرو بهخم / ستون دو ابرو چو سیمینقلم (فردوسی: ۱/۱۹۲).
-
یکدش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] [قدیمی] yakdaš, yekdeš ۱. انسان یا حیوانی که از دو نژاد باشد؛ اکدش؛ دوتخمه؛ دورگ.۲. امتزاج؛ اتصال؛ آمیختگی دو چیز.۳. محبوب؛ مطلوب: ◻︎ حبذا فصلی که نرگس بی می از تٲثیر آن / میکند مستی و مخموری چو چشم یکدشان (ابنیمین: لغتنامه: یکدش).