کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نرم افزار مشروط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نرم نرم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مجاز] narmnarm آهستهآهسته.
-
نرم بالگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) narmbālegān ماهیهایی که دارای بالههای نرم هستند.
-
نرم بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) narmbor از ابزار نجاری.
-
نرم بیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] narmbiz غربال که دارای سوراخهای ریز باشد؛ موبیز.
-
نرم خو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ تندخو] [مجاز] narmxu ملایم؛ خوشخو.
-
نرم خویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] narmxuy(')i خوشخویی.
-
نرم دل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مقابلِ سختدل] [قدیمی، مجاز] narmdel رئوف و مهربان.
-
نرم رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] narmro[w] اسب راهوار.
-
نرم شامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) narmšāme داخلیترین پرده محافظ مغز؛ امالرقیق
-
نرم شانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] narmšāne ۱. شخص کمزور.۲. فروتن و فرمانبردار.
-
نرم کامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) narmkāme پردهای که در دنبالۀ استخوان کامی در سقف دهان قرار دارد و زبان کوچک از آن آویزان است؛ شراعالحنک.
-
نرم گردن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] narmgardan فروتن و فرمانبردار.
-
نرم نرمک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹نرمکنرمک› [مجاز] narmnarmak نرمنرم؛ آهستهآهسته.