کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نرسیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کالک› kāl نارس؛ نرسیده.
-
ناتمام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] nātamām ناقص؛ کاملنشده؛ بهپایاننرسیده.
-
نامراد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] nāmorād کسی که به مراد و مقصود خود نرسیده؛ ناکام؛ محروم.
-
باغچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹باغج، باغنج› [قدیمی] bāqač انگوری که هنوز خوب نرسیده و شیرین نشده باشد؛ انگور نیمرس.
-
خانم کوچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی] xānomkučak دختری که هنوز به سن بلوغ نرسیده؛ خانمکوچولو.
-
پسربچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pesarbačče پسری که از مرحلۀ کودکی گذشته اما هنوز به حد بلوغ نرسیده.
-
نارس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) nāre(a)s ۱. نارسیده؛ نرسیده.۲. میوۀ خام؛ کال.
-
ناکامکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ناکامگار› [قدیمی] nākāmkār آنکه به مراد خود نرسیده؛ ناکامران؛ ناکامروا؛ ناکامیاب؛ محروم.
-
وصیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] vasif غلامی که هنوز به سن بلوغ نرسیده؛ خدمتکار؛ پسر نابالغ.
-
سبزدانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sabzdāne دانۀ سبز؛ گندم یا هر دانۀ دیگر در خوشه که هنوز نرسیده باشد.
-
بسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] bosr ۱. هرچیز تازه و نو.۲. خرمای نارس؛ خرمایی که تازه رنگش زرد شده و هنوز خوب نرسیده است.
-
عقب مانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (روانشناسی) 'aqabmānde = 〈 عقبماندۀ ذهنی〈 عقبماندهٴ ذهنی: (روانشناسی) کسی که در مهارتهای ذهنی به رشد لازم نرسیده است.
-
غابر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qāber ۱. رونده؛ گذرنده.۲. گذشته.۳. باقی؛ باقیمانده.۴. (اسم) (نجوم) ستارهای که از تربیع گذشته و به تثلیث نرسیده باشد، یا از تسدیس تجاوز کرده و به تربیع نرسیده باشد.
-
دلمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹درمل› [قدیمی] dolmol ۱. غلۀ نارس.۲. دانهای که هنوز نرسیده و سفت نشده باشد.۳. نخود و لوبیا که سبزرنگ و در غلاف باشد.
-
نابالغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] nābāleq پسر یا دختری که به بلوغ شرعی نرسیده. Δ سن بلوغ شرعی برای پسر پانزدهسالگی و برای دختر نهسالگی است.