کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نردبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نردبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نوردبان، نوردبام، بام نورد› nard[a,e]bān پلکان چوبی.
-
جستوجو در متن
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سَلالِم و سَلالیم] [قدیمی] sollam نردبان؛ پلکان.
-
مرقات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مرقاة، جمع: مراقی] [قدیمی] me(a)rqāt ۱. پلکان.۲. نردبان.
-
معرج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: معارج] [قدیمی] ma'raj ۱. نردبان؛ پلکان.۲. آنچه بهوسیلۀ آن بالا بروند.
-
ناغول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nāqul ۱. نردبان؛ پلکان.۲. سقف و پوشش بالای پلکان.
-
بامره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāmrah ۱. بامراه؛ راه بام؛ راهی که به پشت بام میرود.۲. پلکان؛ نردبان.
-
تله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] telle ۱. پله.۲. پایۀ نردبان.۳. زر اندوخته.
-
پغنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] paqne ۱. پایه.۲. پله؛ زینه.۳. پلۀ نردبان.
-
سولان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] savalān ۱. بام خانه.۲. بلندی و ارتفاع.۳. نردبان.
-
لاتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lātu ۱. نردبان؛ زینه: ◻︎ دست و زبان بدو نرسد کس را / آری به ماه بر نرسد لاتو (فرخی: ۴۵۴).۲. گردنا.
-
آشکوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āškop] ‹آشکو، اشکوب، اشکو› [قدیمی] 'āškub ۱. سقف.۲. هر طبقه از بنا: ◻︎ بر آشکوب نخستینْشْ دست فکرت من / به زیر پای فلک را چو نردبان افکند (کمالالدیناسماعیل: ۲۸۵).۳. (زمینشناسی) هر طبقه از زمین.
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: پلکان] pelle ۱. پایه؛ مرتبه؛ درجه.۲. هر مرتبه و پایه از نردبان یا راهرو بین طبقات پایین و بالای عمارت؛ زینه.〈 پلهٴ ترازو: کفۀ ترازو.〈 پلهپله:۱. درجهبهدرجه؛ بهتدریج.۲. از یک پله به پلۀ دیگر.
-
معراج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] me'rāj ۱. [جمع: معارج و معاریج] عروج؛ بالا رفتن.۲. (تصوف) پیوستن روح به عالم غیب و مجردات.۳. (اسم) [جمع: معارج و معاریج] [قدیمی] نردبان؛ پلکان.