کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ندا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ندا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nedā آواز؛ بانگ.〈 ندا آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] خطاب آمدن.〈 ندا دادن: (مصدر لازم) [قدیمی] آواز دادن؛ آواز کردن.
-
جستوجو در متن
-
ربی
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] rabbi کلمۀ ندا؛ ای پروردگار من؛ ای خدای من.
-
ا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف ندا) 'ā در آخر کلمات میآید و بر ندا دلالت میکند: خدایا، شاها، ملکا، جهاندارا.
-
ای
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [عربی: اَی] 'ey ۱. حرف ندا که پیش از اسم و صفت درمیآید: ای مرد، ای پسر، ای جوانمرد، ای دلاور.۲. حرفی که برای تقریب و تخمین میآید: ای سیصد چهارصد تومان میارزد.۳. (شبه جمله) حرفی که برای تحسین میآید.۴. (شبه جمله) برای اظهار انزجار یا نارض...
-
آی
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله) 'āy ۱. برای اظهار درد به کار میرود: آی سرم.۲. (حرف ندا) برای مخاطب ساختن به کار میرود: آی بچه! چه کار میکنی؟.۳. برای دعوت به کار میرود: آی بستنی.۴. برای بیان افسوس و حسرت به کار میرود: آی دریغ، آی دریغا.۵. برای هشدار به کار میرود...
-
صدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صدیٰ] ‹صدی› se(a)dā ۱. آواز؛ بانگ: ◻︎ تو را که این همه بلبل نوای عشق زند / چه التفات بُوَد بر صدای منکر زاغ (سعدی: لغتنامه: صدا).۲. آوازی که در کوه یا جای دیگر میپیچد و دوباره به گوش میرسد؛ آوازی که از انعکاس صوت بهوجود میآید: ◻︎ ای...
-
یاسین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: یس] yāsin سیوششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۳ آیه؛ یس؛ حبیب نجّار؛ قلب قرآن؛ ریحانةالقرآن؛ دافعة. Δ گفتهاند که «یا» حرف ندا و «سین» مختصر کلمۀ سید و خطاب به حضرت رسول است. بعضی نیز گفتهاند که تصغیر انسان و به معنی «یا انسان»...
-
حرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: حُرُوف] harf ۱. هریک از حروف هجا یا واحدهای الفبا که کلمات از آنها ترکیب میشود، مانندِ ا، ب، پ، ت، ث....۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که معنی مستقل ندارد و تنها برای پیوند دادن کلمه، گروه یا جمله به یکدیگر و نشان دادن نقش کلمات...