کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نخل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] naxl ۱. (زیستشناسی) از درختان گرمسیری با تنۀ استوانهای و بیشاخه و برگهای بزرگ و دارای بریدگیهای عمیق؛ درخت خرما.۲. [قدیمی] تابوت.۳. [قدیمی] عماری.۴. [قدیمی] آرایش تابوت مرده.۵. [قدیمی] گل یا درخت مصنوعی که از موم یا کاغذ درست کنند.
-
واژههای مشابه
-
نخل بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] naxlband کسی که از موم یا کاغذ گل و درخت مصنوعی درست کند: ◻︎ همه نخلبندان بخایند دست / ز حیرت که نخلی چنین، کس نبست (سعدی۱: ۱۷۴).
-
جستوجو در متن
-
نخله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] naxle = نخل
-
خرمابن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xormābon درخت خرما؛ نخل.
-
شیرین کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] širinkār ویژگی کسی که کار و هنر جالب توجه از خود نشان میدهد: ◻︎ بندهای رطب از نخل فروآویزند / نخلبندان قضا و قدر شیرینکار (سعدی۲: ۶۴۶).
-
فوفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پوپل› (زیستشناسی) fufel درختی از خانوادۀ نخل با چوبی سیاهرنگ که در نجاری به کار میرود.
-
سیکاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cycas] (زیستشناسی) sikās درختی همیشهسبز و تزیینی شبیه نخل که بومی مناطق استوایی است.
-
داز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] dāz درختچهای با برگهای بادبزنیشکل که در جاهای گرمسیر میروید؛ نخل وحشی.
-
عکرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'ekreš ۱. گیاهی ترش که در بیخ نخل میروید و از آفات نخل است.۲. گیاهی مرتعی با ساقههای نازک، برگهای باریک، و گلهای سبزرنگ که بیشتر در مناطق کوهستانی و جنگلها میروید و خوراک حیوانات علفخوار است.
-
خاییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] xāy(')idan چیزی را با دندان نرم کردن؛ جویدن: ◻︎ همه نخلبندان بخایند دست / ز حیرت که نخلی چنین کس نبست (سعدی۱: ۱۷۴).
-
ساگو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sagou] sāgo مادۀ نشاستهای خوراکی که از مغز ساقۀ نوعی نخل به دست میآید و برای آهار زدن پارچه به کار میرود.
-
خرما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xarmāv] (زیستشناسی) xormā ۱. میوهای گرمسیری با هستۀ سخت و پوست نازک که به شکل خوشۀ بزرگ از درخت آویزان میشود.۲. درخت راست و بلند این میوه با برگهای بزرگ و میوههای خوشهای؛ نخل.
-
درخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: draxt] (زیستشناسی) deraxt هر رستنی بزرگ و ستبری که دارای ریشه و تنه و شاخه باشد.〈 درخت لاله: (زیستشناسی) درختی زیبا، با گلهای لالهای زرد و نارنجی که چوبش برای ساختن مبل و اشیای چوبی به کار میرود و بومی آمریکا است.〈 درخت ...