کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخست وزیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نخست وزیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] (سیاسی) na(o)xostvazir بالاترین مقام سیاسی بعد از رئیسجمهور یا پادشاه در برخی کشورها.
-
جستوجو در متن
-
وزارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وزارة] vezārat ۱. ادارۀ بسیاربزرگی شامل چند سازمان که مسئول ادارۀ یکی از امور کشور است.۲. مقام وزیری؛ رتبه و مقام وزیر؛ وزیر.〈 وزارت خارجه: وزارت امور خارجه؛ وزارتخانهای که به مسائل مربوط به روابط دولت با کشورهای دیگر رسیدگی م...
-
وزرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وزراء، جمعِ وزیر] vozarā = وزیر
-
کچیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹کجیر، کچیرده› [قدیمی] kačir ۱. وزیر.۲. پیشوا؛ سرکرده.
-
فرزان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: فرزین، جمع: فرازین] (ورزش) [قدیمی] ferzān در شطرنج، مهرۀ وزیر.
-
ترنابازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹درنهبازی، طرهبازی› tornābāzi نوعی بازی دستهجمعی که با انداختن قاب بهوسیلۀ بازیکنان، شاه، وزیر، جلاد، و دزد را مشخص میکنند و جلاد به دستور شاه و با مشورت وزیر، بازیکن نقش دزد را معمولاً با ترنا مجازات میکند.
-
اتابک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹اتابیگ› [قدیمی] 'atābak ۱. در دورۀ قاجار، وزیر بزرگ.۲. حاکم محلی.۳. مربی کودک، بهویژه مربی شاهزادگان.
-
وزارتخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] vezāratxāne ادارۀ عالی مرکزی که در پایتخت کشور تشکیل میشود و در رٲس آن شخصی به نام وزیر قرار دارد.
-
آصف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مٲخوذ از عبری] [قدیمی، مجاز] 'āsa(e)f لقب وزیر دانا و باتدبیر: ◻︎ عنده علم بباید صفت آصف را / آصفی چون کند آن خواجه که نادان باشد؟ (کمالالدین اسماعیل: ۴۸). Δ دراصل نام پسر برخیا و وزیر سلیمان نبی بوده است که گفتهاند بر علوم غ...
-
استوارکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'ost[o]vārkār ویژگی آنکه کارش بر بنیاد و اساس محکم و متین است؛ باتدبیر؛ عاقبتاندیش: ◻︎ زاین استوارکار وزیر خجستهپی / این دولت خجسته چو کوه استوار باد (مسعودسعد: ۹۵).
-
ایشیک آقاسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹اشیکآقاسی› [قدیمی] 'išik[']āqāsi ۱. داروغۀ دیوانخانه.۲. حاجب دربار پادشاه.۳. در دورۀ صفویه، وزیر دربار و رئیس تشریفات دربار و مٲمور نظموترتیب مجلس پادشاه.
-
کاردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kārdār ١. (سیاسی) مٲمور سیاسی که در سفارتخانه پس از سفیر کارهای سفارتخانه را اداره میکند.٢. [قدیمی] وزیر.٣. [قدیمی] حاکم.۴. [قدیمی] کارمند دولت.
-
فرزین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فرزی› (ورزش) [قدیمی] farzin در شطرنج، مهرۀ وزیر: ◻︎ شاه مخوانش که کجرویست چو فرزین / هرکه در این عرصه نیست مات محمد (جامی: ۶۹۹).
-
دادک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از ترکی] [قدیمی] dādak ۱. دادا؛ دده؛ خدمتکار پیر.۲. رئیس عدالتخانه؛ دادبیگ: ◻︎ همه بادش ز حاجب وز امیر / همه لافش ز دادک وز وزیر (سنائی: لغتنامه: دادک).