کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نجم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] najm ۱. پنجاهوسومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۲ آیه؛ والنّجم.۲. [جمع: نُجوم و اَنجم] [قدیمی] ستاره؛ کوکب.۳. [جمع: نُجوم] [قدیمی] قسط.
-
جستوجو در متن
-
انجام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نَجم] [قدیمی] 'anjām = نجم
-
انجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نَجْم] 'anjom = نجم
-
نجوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nojum ۱. دانش بررسی اجرام آسمانی، چگونگی قرارگیری و اثرگذاری آنها بر هم؛ اخترشناسی؛ ستارهشناسی.۲. [جمعِ نجم] [قدیمی] = نجم
-
پرن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] paran ۱. (نجوم) = پروین: ◻︎ متفرق بنات نعش از هم / به هم اندر خزیده نجم پرن (مسعودسعد: ۳۳۳).۲. = پرنیان
-
مازاغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مازارغَ (= به سویی میل نکرد؛ نگردید)] māzāq ۱. بدون انحراف؛ بدون میل به جانبی.۲. ویژگی آنچه باعث میشود چشم به سویی توجه نکند: ◻︎ ز حوران گرچه صحن باغ پر بود / دو چشمش سرمهٴ مازاغ پر بود (عطار: ۹۹). Δ مٲخوذ از آیۀ «مازاغَ البصرُ و...
-
ستاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: stārak] ‹استاره، ستار› (نجوم) setāre هریک از نقطههای درخشان که شب در آسمان دیده میشود؛ اختر؛ کوکب؛ نجم.〈 ستارهٴ دریایی: (زیستشناسی) جانوری دریایی از تیرۀ خارپوستان با پنج بازو به شکل ستاره، دهانی که در بخش مرکزی جسم او قرار دارد...