کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نتباره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: note] not ۱. (موسیقی) نشانههای گرافیکی نمایندۀ صدا در نظام خطوط حامل که هفت نشانه با نامهای دو، رِِ، می، فا، سِل، لا، و سی هستند.۲. (موسیقی) صدایی که هر یک از این نشانه ها نمایندۀ آن است.۳. خلاصهای از یک کتاب، جزوه، یا سخنرانی؛ یا...
-
باره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāre موضوع؛ مورد: دربارۀ، ◻︎ چنین گفت کز مرگ خود چاره نیست / مرا بر دل اندیشه زاین باره نیست (فردوسی: ۶/۱۱۹).
-
باره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) bāre دفعه؛ مرتبه (در ترکیب با کلمۀ دیگر): یکباره، دوباره، دگرباره، ◻︎ زآن شیفتهٴ سیهستاره / من شیفتهتر هزارباره (نظامی۳: ۴۶۶).
-
باره
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) bāre دوستدار؛ بسیار علاقهمند (در ترکیب با کلمات دیگر): روسپیباره، زنباره، شاعرباره، عشقباره، غلامباره، گاوباره، ◻︎ دلی که عشق نورزید سنگ خاره بُوَد / چه دولتی بُوَد آن دل که عشقباره بُوَد (شرفالدینشفروه: مجمعالفرس: باره)، ◻︎ من گر نه...
-
باره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāre ۱. قلعه.۲. دیواری که بر دور شهرها و قلعهها بنا میکردند: ◻︎ سنگ بر بارۀ حصار مزن / که بُوَد کز حصار سنگ آید (سعدی: ۱۲۳).
-
باره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bārak] [قدیمی] bāre اسب؛ بارگی: ◻︎ بگفت و به گرز گران دست برد / عنان بارۀ تیزتگ را سپرد (فردوسی: ۱/۷۵).
-
باره بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹باربند› [قدیمی] bāreband جایی که در آن چهارپایان، به اسب را میبستند؛ اسطبل؛ طویله.
-
غلام باره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qolāmbāre پسردوست؛ امردباز؛ بچهباز.
-
زن باره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zanbāre مردی که زنان را دوست دارد؛ زندوست؛ زنباز.
-
شب باره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šabbāre ۱. شبدوست.۲. (اسم، صفت) زن بدکار و هرزهگرد.
-
روسپی باره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ruspibāre مرد زناکار؛ زنباز.
-
عاشق باره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'āšeqbāre عاشقدوست؛ عاشقپرست.
-
یک باره
فرهنگ فارسی عمید
(قید) yekbāre ۱. ناگهان.۲. یکسره.
-
جستوجو در متن
-
پیشا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) pišā نت کوچکی که پیش از نتهای اصلی قرار میگیرد.