کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نأف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ناف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nāf] ‹ناخ› nāf ۱. (زیستشناسی) سوراخ و گودی کوچک روی شکم که از بریدن بند ناف باقی میماند.۲. [مجاز] وسط و میان چیزی.〈 ناف ارض: [قدیمی، مجاز] = 〈 ناف عالم〈 ناف زمین (زنی): [قدیمی، مجاز] = 〈 ناف عالم〈 ناف عالم: [ق...
-
مام ناف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] māmnāf = ماما
-
پیش ناف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pišnāf گوشت اطراف ناف گاو یا گوسفند؛ عضلات شکم.
-
جستوجو در متن
-
ناخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] nāx = ناف
-
نافچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ ناف] nāfče ناف کوچک.
-
نافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nāfak] nāfe ۱. نافمانند؛ مانند ناف.۲. (زیستشناسی) کیسۀ کوچکی که زیر شکم آهوی مشک قرار دارد و مشک از آن خارج میشود.۳. [مجاز] مادهای که در ناف آهوی مشک جمع میشود؛ مشک.
-
عانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عانَة] (زیستشناسی) [قدیمی] 'āne رستنگاه مو در زیر ناف؛ زهار.
-
سه شنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از عبری] sešambe روز چهارم از هفته؛ ناف هفته.
-
سره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سرَّة، جمع: سُرّات و سُرَر] [قدیمی] sorre گودی کوچکی که روی شکم انسان است؛ ناف.
-
ماما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) māmā ۱. زنی که هنگام زاییدن زن آبستن بچۀ او را میگیرد و زائو را پرستاری میکند؛ ماماچه؛ مامناف؛ بازاج؛ پازاچ؛ پیشنشین؛ قابله.۲. مادر.
-
مشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] ‹مشگ› mo(e)šk مادۀ خوشبو و سیاهرنگی که در ناف آهوی مشک تولید میشود. = آهو 〈 آهوی مشک〈 مشک سارا: [قدیمی] مشک خالص و بیغش؛ مشک ناب.
-
گردون شکاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gardunšekaf ۱. شکافندۀ آسمان.۲. آنکه فضا را بشکافد و به آسمان برسد.۳. [مجاز] آنچه صدایش به آسمان برسد: ◻︎ ز غرّیدن کوس گردونشکاف / زمین را در افکند پیچش به ناف (نظامی: لغتنامه: گردونشکاف).
-
غریویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] qarividan بانگ برآوردن؛ فریاد زدن؛ خروشیدن: ◻︎ غریویدن کوس گردونشکاف/ زمین را برافکند پیچش به ناف (نظامی۵: ۹۶۷)، ◻︎ خرامان غریوید و بردش نماز / بپرسیدش از رنجهای دراز (فردوسی: ۲/۳۹).
-
فتق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] fatq ۱. (پزشکی) برآمدگیای که در اثر خارج شدن قسمتی از احشا از محل اصلی خود در ناف، کشالۀ ران، و بیضه پیدا میشود.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] هر جای گشاده و فراخ.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] گشادگی.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] شکافتن؛ گشودن.