کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نأر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ انار] (زیستشناسی) [قدیمی] nār = انار
-
نار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: نیران] [قدیمی] nār آتش.
-
جستوجو در متن
-
خون آگند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خونآکند› [قدیمی] xun[']āgand انباشته از خون: ◻︎ ز درد سیب دل نار گشت خونآکند / ز زخم نار رخ سیب گشت خونآلود (قطران: ۷۴).
-
لال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lāl ۱. لعل.۲. (صفت) سرخ؛ رنگ سرخ: ◻︎ دو لب چو نار کفیده دو برگ سوسن سرخ / دو رخ چو نار شکفته دو برگ لالهٴ لال (عنصری: ۳۷۶).
-
کفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kafte ترکیده؛ شکافتهشده؛ ازهمبازشده:◻︎ کفیدش دل از غم چو یک کفتهنار / کفیده شود سنگ تیمارخوار (رودکی۱: ۸۰).
-
کفیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kafide ازهمبازشده؛ شکافته؛ ترکیده: ◻︎ کفیدش دل از غم چو آن کفتهنار / کفیده شود سنگ تیمارخوار (رودکی: ۵۴۲).
-
زدوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) zo(e)dude پاکشده؛ جلاداده؛ شفاف: ◻︎ می آورد و نار و ترنج و بهی / زدوده یکی جام شاهنشهی (فردوسی: ۳/۳۰۵).
-
تویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تفیدن› [قدیمی] tavidan تفتن؛ گرم شدن؛ گداختن: ◻︎ منکر شو ار توانی نار سعیر را / تا اندر او به حشر بسوزی و برتوی (سوزنی: ۹۲).
-
دانگک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ دانه] [قدیمی] dānagak دانۀ خرد؛ دانۀ ریز: ◻︎ وآن دهن تنگ تو گویی کسی / دانگکی نار به دو نیم کرد (رودکی: ۴۹۶).
-
طبرخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تبرخون] (زیستشناسی) tabarxun = تبرخون: ◻︎ زرد چو زهرهست عارض بهی و سیب / سرخ چو مریخ روی نار و طبرخون (ناصرخسرو: ۴۹۱).
-
شنار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šanār ۱. عار؛ ننگ؛ زشتترین عیب.۲. شوم؛ نامبارک: ◻︎ زآنکه بیشُکری بُوَد شوم و شنار / میبرد بیشکر را در قعر نار (مولوی: ۷۳).
-
شواظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] še(o)vāz ۱. زبانۀ آتش؛ شعلۀ آتش که بیدود باشد: ◻︎ خلق بد دوزخ است و نار غضب / قهر و دیوانگی شواظ و لهب (اوحدی: ۵۰۴).۲. حرارت آتش یا آفتاب.۳. فریاد.۴. دشنام.
-
ازدواج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezdevāj ۱. پیمان بستن یک زن و مرد بهصورت رسمی و دینی برای زندگی مشترک؛ زناشویی.۲. (ادبی) در بدیع، آوردن دو کلمۀ متشابهالآخر یا دو کلمۀ همنویسه و مختلفالمعنی در انتهای مصراع یا بیت، مانندِ کلمات «گلنار»، «نار»، «مکار»، و «کا...
-
جناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) jenās در بدیع، آوردن دو یا چند کلمه که در تلفظ شبیه هم یا همجنس اما در معنی مختلف باشد، مانندِ کلمۀ «نای» در این شعر: چون نای بینوایم از این نای بینوا / شادی ندید هیچکس از نای بینوا (مسعودسعد: ۳۱). نای اول آلت موسیقی و نای ...