کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نام و نشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بد نام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) badnām رسوا؛ بیآبرو؛ کسی که به بدی معروف شده.
-
بی نام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) binām ۱. آنکه یا آنچه اسم ندارد؛ بیاسم.۲. گمنام.
-
پاک نام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pāknām نیکنام؛ خوشنام.
-
زشت نام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zeštnām بدنام؛ رسوا؛ بیآبرو.
-
نیک نام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نیکونام، نکونام› niknām کسی که نامش به نیکویی برده شود؛ خوشنام.
-
جستوجو در متن
-
غم نشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] qamnešān نشانندۀغم؛ تسکیندهندۀ غم و اندوه.
-
معرض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ma'raz ۱. محل ظهور چیزی.۲. مکان نشان دادن مصنوعات و مخترعات.۳. نمایشگاه.۴. [قدیمی] جای نشان دادن چیزی.
-
تاک نشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) tāknešān آنکه درخت انگور میکارد: ◻︎ بودم آن روز در این میکده از دردکشان / که نه از تاک نشان بود و نه از تاکنشان (جامی: ۴۰۱).
-
بنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bonak ۱. نشان و اثر چیزی.۲. رد پا.
-
قدرت نمایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qodratna(o,e)māyi نشان دادن نیرو و توانایی خود.
-
سراغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] sorāq ۱. نشان؛ علامت.۲. نشان پای.۳. پرسش از جا و مکان کسی.〈 به سراغ کسی یا چیزی رفتن: پی او رفتن و آن را جستجو کردن.〈 سراغ گرفتن: (مصدر متعدی) [عامیانه] کسی یا چیزی را جستجو کردن و جا و مکان او را از دیگران پرسیدن.
-
نمودار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: n(i)mūtār] ne(a,o)mudār ۱. ظاهر؛ نمایان؛ آشکار.۲. مانند؛ نظیر.۳. نشان؛ علامت.۴. (ریاضی) خطی که میزان بالاوپایین رفتن تعداد یا مقدار محصولات یا درآمدها و چیزهای دیگر را نشان میدهد. برای ترسیم این خط جدول شطرنجمانندی بر صفحۀ کاغذ رسم و...
-
فتنه نشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] fetnenešan آنکه فتنه و آشوب را فرومینشاند و آرامش را برقرار میسازد.
-
معلم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'lam چیزی که بهواسطۀ نشان و علامت مخصوصی ممتاز باشد و شناخته شود؛ نشاندار.