کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نامیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تسمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasammi ۱. نامیده شدن.۲. منسوب شدن به کسی یا قومی.
-
مسما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مسمّیٰ] ‹مسمّی› mosammā ۱. معیّن؛ معلوم.۲. نامیدهشده.
-
اشنو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ošno(u) نام تجاری نوعی سیگار که به نام شهر اشنو یا اشنویه (از شهرهای آذربایجانغربی) نامیده شده.
-
هوو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) havu دو زن که یک شوهر داشته باشند هرکدام هووی دیگری نامیده میشود؛ بناغ؛ همشوی؛ وسنی.
-
شیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شیانه› (زیستشناسی) šiyān درختی که در هند، حبشه، و زنگبار میروید و از آن صمغی سرخرنگ میگیرند که خون سیاوشان نامیده میشود.
-
دلقک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dalqak لوده؛ مسخره؛ شوخ؛ کسی که کارهای خندهآور بکند و مردم را بخنداند. Δ در اصل مسخرهای بوده در دربار سلطان محمود غزنوی که طلحک نامیده میشده.
-
ذراریح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ذُرّوح و ذُرّاح] (زیستشناسی) zarārih حشرهای بالدار به رنگ سبز یا آبی که بیشتر روی گیاههای تازه مینشیند و سم خطرناکی دارد. اگر در غذا بیفتد آن را مسموم میکند. بیشتر به لفظ جمع نامیده میشود؛ آلاکلنگ؛ آلهکلو.
-
قزلباش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی: (سرخسر)] [منسوخ] qezelbāš هریک از سپاهیان شیعهمذهب شاهاسماعیل اول که از حامیان سلطنت صفوی بودند. Δ آنها را به مناسبت کلاه سرخرنگی که بر سر میگذاشتند قزلباش مینامیدند و بهتدریج تمام ارتش صفویه به این اسم نامیده شد.
-
پلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پلاو، پولاو، پلا› polo[w] برنج پخته و صافیکرده مخلوط با گوشت یا سبزی یا باقلا یا لوبیا و امثال آنها. Δ با هریک از حبوب مانند باقلا یا لوبیا یا عدس پخته شود به اضافۀ نام آن نامیده میشود: باقلاپلو، لوبیاپلو، عدسپلو. اگر برنج تنها باشد ...
-
زلوبیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زلیبا، زلیبیا، زلابی› zalubiyā نوعی شیرینی زردرنگ که مخلوط ماست و نشاسته را با قیف کیسهای مخصوص در روغن داغ میریزند و پس از برشته شدن در شیرۀ شکر میاندازند؛ زولبیا. Δ چون به شکل زالو از قیف ریخته میشود «زلو بیا» نامیده شده.
-
نام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nām] nām ۱. کلمهای که کسی یا چیزی به آن نامیده و خوانده شود؛ اسم.۲. آبرو؛ افتخار.۳. (بن مضارعِ نامیدن) = نامیدن〈 نام خانوادگی: نامی مشترک میان اعضای خانوادۀ پدری؛ فامیلی؛ شهرت.
-
چینی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چین، کشوری در شرق آسیا) čini ۱. مربوط به چین.۲. از مردم چین.۳. تهیهشده در چین.۴. (اسم) ظرفهایی که از خاک مخصوصی موسوم به کائولن ساخته میشود. Δ چون این خاک ابتدا در چین بهدست آمده به این اسم نامیده شده.۵. (اسم) نوعی خاک ا...
-
روده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rot, rōtīk] (زیستشناسی) rude قسمت لولهایشکل دستگاه گوارش مهرهداران که بین معده و مخرج قرار دارد و عمل هضم و جذب در آن کامل میشود.〈 رودۀ باریک: (زیستشناسی) از قسمتهای دستگاه گوارش که پس از معده قرار دارد و شامل دوازدهه، رودۀ...