کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناله کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] zanjidan ناله کردن؛ زاری کردن؛ موییدن.
-
نالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) nālidan زاری کردن از درد یا از سوز دل؛ ناله کردن.
-
چغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] čaqzidan ۱. ناله کردن؛ زاری کردن؛ آه و ناله کردن.۲. واهمه کردن؛ ترسیدن: ◻︎ در فنا جلوه شود فایدۀ هستیها / پس نباید ز بلا گریه و درچغزیدن (مولوی: ۶۹۵).
-
زنوییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹زنودن› [قدیمی] zanuy(')idan ۱. مویه کردن؛ ناله کردن.۲. زوزه کشیدن.
-
غرنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] qarangidan غرنگ کردن؛ ناله برآوردن.
-
ضجیج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zajij نالهوفریاد کردن از ترس.
-
شکوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شَکویٰ] ‹شکویٰ› še(a)kvā ۱. گله کردن؛ شکایت کردن.۲. گله و ناله؛ شکوه؛ شکایت.
-
شکایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شکایة] šekāyat ۱. گله کردن از کسی به دیگری؛ از جور و ستم یا رفتار و کار بد کسی نزد دیگری گله کردن یا نالهوزاری کردن.۲. تظلم؛ دادخواهی.
-
جزع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] jaza' ۱. اظهار حزن و دلتنگی؛ بیتابی؛ نالهوزاری؛ ناشکیبایی.۲. ناشکیبایی کردن؛ بیتابی کردن.
-
زاریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) zāridan ناله و زاری کردن؛ زاری کردن؛ گریۀ زار کردن: ◻︎ سعدی اگر خاک شود همچنان / نالهٴ زاریدنش آید به گوش (سعدی۲: ۴۷۴)، ◻︎ عیبش مکنید هوشمندان / گر سوختهخرمنی بزارد (سعدی۲: ۶۱۹).
-
حنین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] hanin ۱. بانگ کردن از شادی یا غم.۲. (اسم) مهر و شفقت و اشتیاق.۳. (اسم) ناله؛ زاری.
-
شخولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹شخلیدن، شخیلیدن› [قدیمی] šaxulidan ۱. فریاد زدن؛ بانگ کردن: ◻︎ تو دعا را سخت گیر و میشخول / عاقبت برهانَدَت از دست غول (مولوی: ۳۶۳).۲. ناله کردن.۳. سوت زدن.۴. پژمرده شدن.
-
چکاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹چکانیدن، چاکانیدن› čekāndan ۱. مایعی را قطرهقطره در چیزی ریختن؛ چکهچکه ریختن: ◻︎ ناله بر گردون رسانیدن گرفت / وز دو دیده خون چکانیدن گرفت (جامی۲: ۴۳۴).۲. خالی کردن تپانچه یا تفنگ؛ کشیدن ماشۀ اسلحه و تیر انداختن.
-
جز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) jez[z] ۱. صدایی که از برخورد آب به آتش یا هرچیز داغ شنیده میشود.۲. صدای تف دادن چیزی در روغن؛ جزجز.〈 جز جگر زدن: [عامیانه، مجاز] به درد بیدرمان مبتلا شدن.〈 جز زدن: (مصدر لازم) [مجاز]۱. سوختن و جزجز کردن چیزی در روی آتش.۲. از سوز...
-
دود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dut] dud ۱. جسم تیرهرنگ شبیه بخار یا ابر که هنگام سوختن چیزی از آن جدا میشود و به هوا میرود.۲. [قدیمی، مجاز] ناله.〈 دود دادن: (مصدر متعدی) چیزی را نزدیک دود یا میان دود قرار دادن برای خشکانیدن آن.〈 دود زدن: (مصدر لازم) [عام...