کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناقص کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ناقص الخلقه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ناقصالخَلقة] ‹ناقصخلقت› nāqesolxelqe آنکه در بدنش نقصی مادرزادی باشد.
-
ناقص العضو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] nāqesol'ozv آنکه عضوی از اعضای بدنش ناقص باشد؛ ناقصعضو؛ ناقصاندام.
-
ناقص العقل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ‹ناقصعقل› nāqesol'aql ناقصخرد؛ کمعقل؛ کمخرد.
-
جستوجو در متن
-
تنقیص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanqis ناقص کردن؛ کم کردن.
-
تمییز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamyiz ۱. جدا کردن؛ فرق گذاشتن؛ امتیاز دادن؛ جدا کردن و شناختن چیزها از یکدیگر.۲. (اسم) قوۀ نفسیه که انسان بهوسیلۀ آن معانی را استنباط میکند.۳. (اسم) از ابواب نحو.۴. (اسم) (ادبی) کلمهای که رفع ابهام ماقبل کند، و اگر آن را...
-
عاجز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ājez ۱. سست؛ ناتوان.۲. [مجاز] خسته؛ درمانده.۳. ویژگی کسی که عضوی از اعضای بدنش ناقص و معیوب باشد.〈 عاجز آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 عاجز شدن: ◻︎ رشته تا یکتاست آن را زور زالی بگسلد / چون دوتا شد عاجز آید از گسستن زال زر ...