کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناظر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناظر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: نُظّار] nāzer ۱. بیننده؛ نظرکننده.۲. (اسم، صفت) دیدهبان.۳. کسی که برای نظارت و رسیدگی به کاری معین شود.۴. (اسم) [مجاز] چشم.
-
واژههای همآوا
-
ناضر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] nazer ۱. شاداب و خرم.۲. جمیل و زیبا.
-
جستوجو در متن
-
نظار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی، جمعِِ ناظِر] nozzār = ناظر
-
مشرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mošref ۱. بالا برآمده؛ کسی یا چیزی که بربلندی قرار دارد و یا از غیر خود بلندتر است.۲. کسی یا چیزی که از بلندی مسلط بر کس دیگر یا چیز دیگر باشد؛ دیدهورشونده.۳. [قدیمی] ناظر خرج.۴. [قدیمی] ناظر عمل.
-
نظارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نظارة] ne(a)zārat عمل ناظر و مقام او؛ مراقبت در اجرای امری.
-
سرکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarkār ۱. کارفرما؛ کارگزار؛ مباشر؛ ناظر؛ پیشکار.۲. کلمۀ احترام که در خطاب به کسی میگویند.
-
پیشکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) piškār ۱. کسی که در خدمت شخص بزرگ و محترمی کارهای او را اداره کند.۲. ناظر و مباشر مخصوص؛ پیشیار.۳. (کشاورزی) چاهی که از آنجا شروع به لایروبی میکنند؛ چاههای آخر قنات.۴. [منسوخ] رئیس دارایی استان.۵. [قدیمی] کسی که زیردست شاطر کار میکند و...
-
صاحب دیوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] sāhebdivān ناظر خزانه و مالیۀ دولت؛ عهدهدار عایدات ممکلت؛ کارپرداز لشکریان. Δ صاحب دیوانی در قدیم شغلی بوده معادل با وزارت دارایی امروزی. رئیس دبیرخانۀ پادشاهی را صاحب دیوان رسالت میگفتند.〈 صاحبدیوان ر...