کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناصرخسرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
استام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'e(o)stām = ستام: ◻︎ به فرش و اسب و استام و خزینه / چه افرازی چنین ای خواجه سینه (ناصرخسرو: ۳۵۲).
-
کنجاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] konjāre = کنجار: ◻︎ رفتهست پاک روغن از این زیتون / جز دانه نیست مانده و کنجاره (ناصرخسرو: ۲۹۷).
-
مارفسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] mārfasā = مارافسا: ◻︎ مارفسای ارچه فسونگر بُوَد / کشته شود عاقبت از مار خویش (ناصرخسرو: ۱۷۷).
-
غنجاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غنجار› [قدیمی] qanjāre = غنج۲: ◻︎ روزی چو تازه دخترکی باشد / رخساره گونه داده به غنجاره (ناصرخسرو: ۲۹۸).
-
حاجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی: حاجّیّ] hāji = حاج: ◻︎ حاجیان آمدند با تعظیم / شاکر از رحمت خدای رحیم (ناصرخسرو: ۳۰۰).
-
چفده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] čafde چفته؛ خمیده؛ خمشده: ◻︎ یکی چون درختی بهی چفده از بر / یکی گردنی چون سپیدار دارد (ناصرخسرو: ۳۷۶).
-
هرماس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ho(a)rmās = اهریمن: ◻︎ از ره نام همچو یکدگرند / سوی بیعقل هرمس و هرماس (ناصرخسرو: ۴۳۸).
-
دختندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] doxtandar =دختراندر: ◻︎ شیعت مارندری ای بدنشان / شاید اگر دشمن دختندری (ناصرخسرو: ۵۵).
-
آزادکرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āzādkard آزادکرده؛ آزادشده: ◻︎ من آزاد آزادکردان اویم / که بندهست چون من هزاران هزارش (ناصرخسرو: ۳۳۷).
-
اسپری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'espari = سپری: ◻︎ کمبیش دهر پیر نخواهد شد اسپری / تا کی امید بیشی و تا کی غم کمی (ناصرخسرو: ۴۵۸).
-
الفغدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'alfaqdan ۱. = الفختن: ◻︎ چو کاهلان همه خوردی و چیز نلفغدی / کنون بباید بیتوشه رفتن ای منبل (ناصرخسرو: ۱۹۳).۲. کسب کردن.
-
الفنجگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹الفنجگه› [قدیمی] 'alfanjgāh جای اندوختن و گرد آوردن؛ محل ذخیره: ◻︎ الفنجگاهِ توست جهان زاینجا / برگیر زود زادِ رهِ محشر (ناصرخسرو: ۴۶).
-
انباغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹انباز› [قدیمی] 'ambāq ۱. همباز؛ شریک.۲. = هوو: ◻︎ زاین قبه که خواهران انباغی / هستند در او چهار همزانو (ناصرخسرو: ۱۶۳).
-
آکنش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از آکندن) 'ākaneš ۱. عمل آکندن.۲. آنچه درون چیزی را با آن پر کنند؛ آکنه: ◻︎ چون راست بُوَد خوب نماید سخن / در خوب جامه خوب شود آکنش (ناصرخسرو: ۴۴۱).
-
برهودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پرهودن› [قدیمی] barhudan سوزاندن: ◻︎ چو نرم گویم با تو مرا درشت مگو / مسوز دست جز آن را که مر تو را برهود (ناصرخسرو: ۳۲).